ظهر یک عکس از باشگاهم استوری گذاشتم
برای کلوز فرندهام
بعد
الف اومد گفت
در حال دوست داشتن توام
مثل پیچک بی دیوار
مثل درنای بی جفت
مثل باران بی دلیل
در حال دوست داشتن توام
در حالی که دوستم نداری!
من چقدر تورو داشتم و چقدر ندارمت ....
این جمله ها تک تکش عین یه پتک میخورد به سرم
امروز گنجایشش رو نداشتم چرا؟
یکی از دوستام امروز بلاکم کرد ورفت
در صورتی بهم خیلی نیازداشت
پدرش فوت شده بود و نابود بود
من توی این مدت سعی کردم کمکش کنم برگرده به زندگی
و چندروزه بهم پیشنهاد داده
و من گفتم وارد رابطه شدم
نمیدونم امروز جدی بهش گفتم باور کن توی رابطه ام تو رابطه ام نبودم
تو فقط دوستم بودی توی تمام این سالها همین
گفت پس اجازه بده برم و بلاک کرد
الان نگرانشم گاهی هم افکار خودکشی داشت
یعنی کلا تو یه حالت شخمی بودم ظهر
دیگه انتظار حرفی از الف نداشتم
دکی زنگ زد
کلا من اعصاب هیچ کس رو نداشتم
میگه پرخاشگر شدی
گفتم خستم
میگه از صورتت مشخصه
کم خوابم واقعا شبها
بعد حرف میزنیم میگم هنوز تو رابطه نیستیم
میگه پس رابطه چیه از نظر تو؟
میگم نمیدونم تا ندیدیم همو یه مدت رفت و امد نکردیم
این اسمش رابطه نیست
فقط آشنایی
میگه سختش میکنی یه روز امیدوارم میکنی یه روز نامیدم میکنی
بعد یه وقتهایی حواسش نیست زیادی صمیمانه شوخی میکنه
و بعد سکوت و اخم منو میبینه عذر خواهی میکنه خودش
غش میکنه از خنده بابت اینکه حواسش نیست
کار استادم دست نزدم چون منتظر بودم یه سری سوالمو جواب بده دیر جواب داد
منم بعد صحبت با امیر
زدم بیرون
و رفتم خرید کردم یکم
یه کمر بند بدنسازی و زانو بند هم دیشب سفارش دادم که امروز پستش کردن
و منتظرم به دستم برسه
چون وزنه هام داره خیلی سنگین میشه
دیگه باید مراقبت کنم به زانو و کمرم فشار نیاد.
یه هودی هم از پسر عمو خریدم
میگه تو قدیمی ترین و بهترین وفادارترین مشتری منی:))))گفتم اره باید طلا بگیری منو
خوب دیگه همینا
امروز سر زبان خیلی با امیر بحث کردیم
یه جورایی میخواد هولم بده ولی اعتماد به نفسمو ازم میگیره منم ادم رکی هستم
هرجا احساس بدی بهم دست داد بهش میگم!
خلاصه همینا امروزم بود و گذشت
کارای شرکت هم تحویل شد
یکم خوابالودم و خوابم میاد.
