آرامش نسبی همراه با کم خوابی!

این روزها خیلی کم خوابم اما سرحالم!

اینکه رسما دیشب رابطه من و دکی هم رسمیت پیدا کرد 

و من اسمش رو میذارم دوستی

یه دوست پسر رسمی!

همین فعلا من همچنان نسبت به ازدواج گارد دارم 

بیشتر به این موضوع به چشم فان و لذت و اینکه قرار بایکی تست کنم یه چیزایی رو که در زندگیم تستشون نکردم

و از بابت اینکه داداشم میدونه خیالم راحته دیگه 

بعدش اینکه دیشب دکی هم خیلی ذوق کرد بنده خدا 

سراز پا نمیشناخت که رابطمون رسمی شد

امروز اولین کاری که کردم به الف و آقای ی گفتم که من وارد یه رابطه جدی شدم 

دلم نمیخواست پنهون کاری کرده باشم

و برام مهمه که کلا سر این ماجراتنشی نداشته باشم

حالا من چمدونم نصف و نیمه بستم

منتظرم داداش زنگ بزنه بهم اطلاع بده کی مرخصی میگیره بریم دفتر دوسش برا صحبت و مصاحبه 

--------

برخورد الف همراه با یه بغضی بود اما خوب و ارزو خوشبختی کرد واسم 

ی اما خوند و جواب نداد

میدونم براش آسون نیس و حتی دلخور ازم 

دیگه اینو به زمان سپردم اون این همه دوست دختر داشت من هیچ وقت به کفشمم نبود 

همون موقع که داداش میخواست بیاد بازرس اومد و دیگه اومدنش کنسل شد

من مجبور شدم با هزار بدبختی ساعت 1 اسنپ بگیرم

خیلی معطل شدم قشنگ از 12 و15 تا یک طول کشید اخرشم 

رفتم سر میدون تا تونستم اسنپ بگیرم

هیچی دیگه دکتر بنده خدا منتظر مونده بود تا من بیام 

دیگه ساعت 1وربع رسیدم جلفا 

و رفتم دفتر و دکتر خیلی خوشم اومد جو شرکتشونم خوب بود بچهاشون اومدن سلام اینا دادن

هیچی دیگه دکتر که خیلی خوش سخن بود تا ساعت2 ونیم حرف زدیم پروژه هاشون خیلی بزرگ بود

در حد کلان بودن اکثرا 

برای اقبال خیلی بلندم اکثرا هم طرفهای مرحوم اینا بود 

دیگه داداشی زنگ زد گفت دکتر تعارف کرد برسونت اوکی بده 

چون میخواد بیاد اینجا مرکز کار داره 

به من گفته بهت بگم که یه وقت رد نکنی

گفتم باشه 

اقا من در این موارد نمیدونم چه کنم 

جلو بشینم ؟ یا برم عقب 

دیگه هیچی رفتم جلو نشستم 

تو راهم کلی حرف زدیم و چندتااز پروژه هاشون برام فرستاد واتسپ 

که روش کار کنم 

تپل هم میگه تو چقدر پرتلاشی

میگم حس تلاش ندارم تپل

فقط حس میکنم رو موج زندگی سوار شدم همین 

هرچه پیشاید خوش اید منم تقریبا چمدونم رو بستم 

و داداش داره فوتبال میبینه منم یکم با دکی چت میکنیم

امروز پیجمو از اکتیو کردم 

فالوو کردیم همو 

 

همین داداشی هم من غذا رو نصف نیمه گذاشته بودم یعنی برنج ابکش کردم دم نکردم

کباب تابه ای هم نیمه پخت گذاشته بودم اومدم تاغذا رو درست کرده و سالاد اینجا درست کرده

و ناهار خوردیم خوابیدیم

 

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان