امروز رفتم محل کار داداش
یعنی صبح زود بیدار شدم
خونه رو حسابی جارو کردم وتمیز کاری کردم به میل خودم
و بعدم ناهار رو اماده کردم
و تیپ زدم
و رفتم شیرینی خریدم و رفتم محل کار داداش
دیدن همکاراش
بخصوص یکی از همکارای خانم که خیلی زحمت کشید پک های صبونه و ناهار اون سفارش داده بود
خانم دکتر خیلی ماه
هیچی دیگه نشستیم به حرف زدن بعد خانم دکتر به داداش گفت من میخوام اجیت رو بدزدم اجازه میدی؟
برا شرکت همسرم
یهویی وسط حرفامون ازتخصصم و کارم پرسید گفت ما دربه در دنبال تخصص شماییم و نیست
اجازه بدی به همسرم بگم و یه جلسه بذارین حرف بزنین
دیگه هیچی من خوب نه نگفتم و گفتم موردی نیس
داداشی هم اوکی داد
بعد یکی از اقایون میگفت اقای دکتر چقدر شما واجی شبیه همید
البته اگر جسارت نباشه با تفاوت فاحشی اجی قیافه خیلی بهتری داره
منم خندیدم گفتم یهو بگید داداش زشتی:)))))))
خیلی همکاراش عالین من دیدم همه مینالن از اصفهان خودمم بدتر
ولی داداش واقعاشانس اورده البته خوب محیط لوول بالا و تحقیقاتی و ادمهای خاص بودن خودش تاثیر داره
هرکدوم یه تریلی رزومه دارن
دیگه من ساعت 1 برگشتم خونه
و ناهار دیگه درست کردم
و داداشی اومد ناهار خوردیم خوابیدیم بعد رفتیم باغ گلها
خیلی لذت بردم من کیف کردم اصلا حالم خوب شد
دکی هم کلی پیامو اینا داده بود من جواب نداده بودم نت نداشتم
زنگ زد گفت کجایی تو واینا
گفت هیچی بابا چیزیم نیست
بعدش با داداش کلی حرف زدیم تا ساعت 10 اونجا بودیم خیلی حرف زدیم
داداش میگفت میدونی تو فکرت بازه تو دیتا جمع میکنی در مورد هرچیزی که نیازته
واین خیلی خوبه
و داشتیم از بچکیمون میگفتیم کتار خوندن هامون و....
خیلی خوب بود مکالممون
الهی شکر برای این رفقات بینمون و سلامتی خانواده
بعد داشتم میگفتم من یه رفیقی داشتم ملیکا چه دوران خوشی داشتیم خوابگاه ارشد
اصفهانی بود دلم تنگشه
گفت اسمش بزن اینستا سرچ کن و ....
گفتم نمیدونم هیچی تو سیم کارتم یه شماره بود ازش
واتسپ پیام دادم بیشرف زنگ زد خودش بود
وای وای چقدر ذوق دارم
ما دو استاد چرت گویی و یاوه گویی هستیم باهم
فردا صبحانه قرار داریم قرار بیاد دنبالم نمیدونین چقدر ذوق دارم
ایقدی فکر زدیم تاالان وخندیدیم دوتامون
واقعا دوران طلایی بود
دیگه خلاصه قرار فردا بریم اصفهانو اباد کنیم
بعد تو راه همکار داداش زنگ زد و گوشی داد همسرش باهام صحبت کرد
و قرار گذاشتیم برا شنبه من برم شرکت مکالمه کنیم
ببینیم چی میشه