سلام
دیشب بالاخره خوابم برد ساعت یک
وخواب خوب و باکیفیتی داشتم خداروشکر و ساعت 6 هم مغزم بیدارشدم
یکم تو رختخواب موندم بعد دیگه بیدارشدم
دیشب مکالمه خوبی با دکتر داشتیم
یعنی دیشب من پلن خودمو گفتم اونم پلن خودشو که بیشترشون هم مسیر بود
واون باقی هم همبستگی خاصی نداشت باهم
نظرش روی ازدواج واینا تاعید هست
راستش اینم برای من زوده!
گفتم اجازه بده بعد دیدارمون درمورد نوع رابطمون تصمیم بگیریم
و کلا نیازه که چند سفر اینا هم باهم بریم و رفت وامد باشه
نظر اون این بود که یا من نقل مکان کنم به شمال یا اون بیاد اینجا زندگی کنه
مستقل از هم
ولی برا من امکانش نیست پاشم جابه جا شم شما ادمیم نیستم بخاطر یه رابطه زندگیمو بفرستم رو هوا
به طبع همچین انتظاریم از طرف مقابلم ندارم
قرار دونفر بالغانه اهدافشون دنبال کنن در کنار هم قرار نیست برا 6 ماه رابطه زندگیمون رو تغییر بدیم
یعنی دیشب وسط مکالمه و اینا حس کردم اون ارتباطه شکل گرفته اون احساس امنیت این ارامشی که داره
یه حال بودنش در طول این چند روز
همیشه اروم و مهربون بوده
منظورم از همیشه این دوسه روزه و کلا به معنای این نیست جوابم بله باشه
میگم مشاهدات میدانی من نشون داد که این ادم اروم و صبوره
و منم تواین سن وسال فهمیدم که دیگه باید دست خودخواهیم بردارم یکم
و به ادمها فرصت بدم که باهام کانکت شن
دیشب با زر صحبت کردم دوست صمیمی و تراپیست سابقم
اونم نظر مثبت بود در مورد دکتر
و یه نکته جالب یهو وسط مکالمه دیشب متوجه شدم این ممکنه اون آدمی باشه
که بتونه منو کمی اروم کنه، منظورم اینه از اون بدوبدوها و بیش فعالیم کم کنه
ویکم منم ارومتر زندگی کنم ارومتر پیش برم.
یه لیست نوشتم برا بستن چمدون
هنوز دست به چمدون نزدم شستن لباسها خیلی وقت ازم گرفت
ناهارم که اجی میاد و براش میخوام تهچین درست کنم
کارای شرکتم امروز هست و کمپین داریم
امروز نوبت دکتر داشتم از روانپزشک تپل
بعد منشی قاطی کرده فامیل منو یکی دیگه رو تایممون هم جابجا زده
اخه من وقتی اجی باشه که نمیتونم صحبت کنم اونم با تراپیست؟
عجب گفتم جابجاش کن