چشام و مغزم بهم فحش خارمادر میدن

میگن ولمون کن

دقیقا از ساعت 8 تا هم اکنون من پای سیستمم و غذا و همه چیم هم پشت سیستم خوردم

 ولی همه کارام تیک خورد

 تازه اون 10 مین که وقت کردم هم خمیر کلوچه فومن درست کردم همه مواد ریختم تو غذا ساز و 

چقدم خمیرش خوب عمل اومده ولی حیف وقت ندارم درستش کنم یعنی خستم دیگه 

و میره واسه فردا

چون خوشبحالمه و تپل نیست میخواد ماشینش ببره نمایندگی

کار داداش رو تموم کردم مقاله اش هم گفتم خودم واست جمع میکنم فردا 

میفرستیم واسه مجله ببنیم چی میگه 

دلم برا باشگاه تنگ شده 

دلم برای بیرون رفتن تنگ شده 

دلم برای پیاده روی تنگ شده 

حتی دلم برای تیپ زدن و اتیش سوزوندن با دوستامم تنگ شده:(((((((

امروز صورتم بهتر بود ولی هنوز جای سوختگی ها زخمه یکم 

تپل از دستم عصبی 

میگه چرااین همه کار میکنی 

و چرا تز داداشت رو داری انجام میدی

گفتم خوب بهش قول داده بودم هرجا نتونست من کمکشم الانم وقت جبران محبتهاش بود 

داداش میگه برا دفاع باید باهام بیای

نمیدونم ببینم بهم مرخضی میدن هرکی مرخصی بده تپل نمیده بسکه رو مود اذیت کردن منه

با مامی حرف زدم دوبار از تنهای حوصلش سر میره میگم پاشو بیا اینجا میگه نه 

پسرام تنهان :)))))))) میگم دخترتم تنهاست:)))

فردا حتما کلوچه ها رو درست کنم 

شاید اگر وقت کردم زنگ بزنم نازی و لیلا بیان خونه 

البته باید واسه راضی هم بفرستم کلوچه

اقای ی نمیدونم چی گفت نه من حوصله داشتم نه خودش

 زدیم به تیپ هم دعوا کردن منو اون صدا نداره جواب نداره گفتم نبینمت اصن چند روز برا دوتامون بهتره

گفت اره منم یکم بی حوصلم ازتم ناراحت نشدم 

گفتم نه بیا بشو توروخدا 

هیچی دیگه حوصله همو نداریم اصن نه توان دوری همو داریم نه نزدیکی 

همش میزنیم تو سروکله هم 

عین ادمیزاد نیس رفاقتمون 

دلم برا جوجه ها تنگ شده پدرسوخته ها دارن خوش میگذرونن نیستن اصلا 

این مدتم هرچی زنگ زدن من شلوغ بودم نشده جوابشون بدم تصویری حرف بزنیم