غروب دلگیر جمعه و خلوتی شهر!

کارهای خونه رو انجام دادم

یکمم تکلیف های تپل رو

بعدش یکم کارا شرکتو

و بعدش خوابم برد 

بعد از خواب هم حسابی اتاق مرتب کردم و فقط مونده جارو کشیدن خونه که گذاشتم الان انجام بدم 

شامم درست کردم و راحت

غروبی پاشدم رفتم بیرون 

ایقدی شهر خلوت بود و داغی و دلگیری غروب جمعه مثل پتک میخورد به کله ام و سردرد شدم 

رفتم خاکشیر و تخم شربتی خریدم وبرگشتم از کوروشم یه چندتا چیز میز

حس پیاده برگشتن نداشتم 

با اژانس برگشتم 

سوسیس هم که ظهر درست کرده بودم

و براشامم میخواستم سوسیس درست کنم

هرسری سوسیس هام بهتر از سری قبلی میشه

نازی فردا میره ماموریت تهران و چند روزی میمونه

از الان امیر دلتنگی میکنه و ناسازگاری

نازی هم میگفت دوست دارم بیاین پیشم 

گفتم من که حسشوندارم 

عن اخلاقم الان بخاطر گرما و غروب جمعه عن و...

راه پله رو شستم و یخچالم مرتب کردم

پاشم من برم بندری درست کردم بخورم و جارو بکشم 

 وبعدم یکم درس بخونم و لالا کنم

دلم فیلم دیدن میخواد

میدونم امشب راضی از خونه باباش میاد پامیشه میاد دیدن من

من پاشم خونه جارو بزنم که هیچ حس چرت نوشتن ندارم

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان