نازی و امیرکوچک

امروز که کاری نداشتم ناهارم داشتم 

خونه همچنان خنک نیست عین روزهای قبل

و من نگران بودم کولر خراب شده باشه

عصری دختر دایی زنگ زد گفت امیر بهانه ات رو میگیره

میگه خمیربازی میخوام همون که خاله موجا واسم خریده

دیگه گفتم پاشین بیاین منکه اصلا حوصله واسم نمونده از تنهایی

داداش هم که رسیدن ساعت 4 خیالم راحت شد

زن داداش پیام داد خونه انگار خالی خالی بدون بچهام

گفتم حالش ببر غر نزن

از مجردیت لذت ببر والا

نازی اینا ساعت 6ونیم رسیدن 

من چایی دم کرده بودم  میوه چیده بودم تو ظرف

چس فیل برا امیردرست کرده بودم

و اجیل گذاشتم که دیگه نخوام پاشم 

از سوغاتی های مشهد مامان سهمشو دادم

نازی شام فلافل خریده بود اورده بود با گوجه وخیارشور

چندتا فحش نثارش کردم  گفتم غلط کردی من هوس ساندویچ مرغ کرده بودم

مرغم گذاشته بودم بیرون دقیقا قبلی که نازی بخواد بیاد پیشم مرغ گذاشته بودم بیرون

دیگه هم ساندویچ مرغ درست کردم هم فلافل گرم کردم 

امیر هم تب داشت یکم به هر بهانه کوله پشتیش رو میزد کولش میگفت من دیگه حوصلم سررفت بریم پدر سوخته 

خیلی اذیتمون کرد در نهایتم دفتر و مداد رنگی دادم دیگه اروم شد خودش با خودش حرف میزد و بازی میکرد 

من و نازی هم کله همو میخوردیم 

نازی میگه میدونی من چقدر خوشحالم خونه ات رو تمدید کردی ؟

چقدر من خونه ات رو دوست دارم؟ همه چی انرژی خوبی داره دلنشینه 

 

گفتم اره خودمم همین حس رو بهش دارم 

وابسته شدم بهش بعد چهارسال تازه میفهمم!

دیگه هیچی حرف زدیم ساعت 10 شام خوردیم برا امیر هم چیپس درست کردم تو دستگاه دوست داشت

و بعدشم که نشستیم ادامه حرفامون و چایی نازی هم میگفت کولرت عین قبل نیست

پاشدم رفتم پشت بوم کولر ظاهرا مشکلی نداشت هیچ چیزی هم روش نیفتاده بود با طوفان 

دیگه پیام دادم به این تعمیرکاره 

بعدش نازی هم رفت ساعت 11

و این تعمیر کاره

فوری زنگ زد 

گفت برو دوباره بالا پشت بوم گفتم بابا ساعت 11 شبه دیگه 

گفت شما شجاعتر از این حرفایی 

برید پشت بوم این اطلاعاتی که من میخوام رو بهم بده 

رفتم بالا 

و دست به لوله بزن ببین بزرگه خنکه؟

موتور گفت چک کن ببین روشن و...

گفت سالمه ظاهرا بیا در اتاق و سرویس و... رو همه رو ببند

پرده های خونه رو بکش

که فقط سالن خنک کنه 

این گرمای خونه بهش فشار اورده همین کارو کردم بهتر شد الان 

امشب تولد اقای ی هست 

برام کلی عکس و فیلم فرستاد 

کیکشم شکسته بود از وسط:)))میگم کار کیه میگه مگه چی شده؟

زوم کردم اون تیکه عکس رو نشون میدم :)

 میگم وای من ندیدم که 

کلی فیلم و شادی رقص داشت که خیلی خوشحال بود تو فیلمها الهی شکر 

عنتر خان دیگه رسما 40 سالش شد میگم وردت به دهه 5 مبارک دیگه بسه قد خر ملا نصرالدین شدی:))))

کلی چرت گفتیم خنددیم امروز هم روز گربه است هم روز ا*رگاسم جهانی:)))))))))))

امشب با نازی خیلی گریز زدیم که به اشک نرسه دور همیمون قلب دوتامون اتیش بود از نبودن داداش شام غریبان شمع هایی 

که سطح شهر پخش میشد کار داداش بود نذر داداش بود 

عاشق نورو روشنایی بود 

زنش از نور خوشش نمیومد همیشه یه چراغ روشن میکرد

وقتی داداش میرسید خونه همیشه غر میزد 

که چرا خونه تاریکه همه چراغها رو روشن میکرد 

خونشون تو محله روشنترین خونه بود همیشه 

و کلی چراغ دم در خونه کار گذاشته بود 

محرم از اول تااخرش کارتن کارتن شمع پخش میکرد

شام غریبان که میشد سهم همه رو نگه میداشت میداد بهشون 

تموم دختر پسرهای فامیل دور اشنا 

حتی به خانواده بابا اینا میداد شمع 

همیشه میرفت بندر 

یه کامیون شمع میخرید 

همونجا سهم پسرعمو ها و فامیل میبرد میداد میگفت نیت کنید روشن کنید

امسال خودش نیست 

به نازی تسبیح و شمع دادم و یه سینی استیل از طرح قدیمها که شبیه گل بود 

رفت خونه شمعا رو روشن کرد گفت چقدر خوبه که توکه بخشی از زیست مایه ات با عمو مشترک بهم شمع دادی امسال

 نگران دلم بود  ودلتنگیش ونبود عمو که کی شمع میده بهم امسال؟ دلم میلرزید که خودم برم بخرم 

گفتم من نیت کردم در حد توان براش شمع بخرم 

فردا که رفتم بانک شمع میخرم 

میدم غروب بچهای تو کوچه 

بچها عاشق شمعن 

صاحبخونه هم صدام زد گفت نمیخوای بری بیرون؟

گفتم نه گفت میخواستم کارتمو بدم بهت یه سری کارت به کارت کنی واسم پام داغونه

گفتم فردا رفتم بانک برات انجام میدم 

گفت به کسی اعتماد ندارم جز تو 

گفتم مشکلی نیست من فردا کارتتو میبرم برات انجامش میدم

دیگه همینا نشد با تپل هم حرف بزنیم دختر دایی اومد

بهش دروغ گفتم که بیرونم و نیومدم خونه هنوز

بفهمه مهمان دارم و قرار صحبتمون به کتف چپم گرفتم دیگه اعتمادش هیهات میشه!

خونه خنکتر شد الان 

من برم لالا

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان