قولنامه+ کراش!

دیشب بالاخره داداش اومد رفتیم دفتر املاک

داداش کلا خیلی این مانتو مزونی منو دوست داره 

در هر فرصتیم هم میگه که این لباس موجاخیلی قشنگ 

ولی زن داداشم دوست نداره این مدل لباسهارو معمولا لباسهایی که فیت تنش باشن و مدل خاصی ندارن رو دوست داره 

منم همون پوشیدم 

یکم ارایش کردم به خودم رسیده بودم 

از همیشه بیشتر! چون داداش باهام بود در این مواقع من دیگه نهایت ارایشم دخترونه است

اما خوب غلیظتر از همیشه است 

چون میخواستیم بریم دفتر کراش:))

داداش گفت اول نریم گفتم نزدیکه که چه فرقی داره میریم میپرسیم توهم که باهامی میفهمه تنها نیستم داداشم هست

ساعت 9 دفتر املاک برادر صاحبخونه قرار داشتیم

ما یه ربع به 9 رفتیم دفتر کراش

اقا از اول منو دید از ماشین پیاده شدما

ولی سرش کرد تو گوشی چون با داداش بودم

خیلی هم سنگین و رنگین تر بود اصلا هم تحویلم نگرفت که طبیعی بود چون داداش همرام بود

یعنی اگر گذاشته بودم انکار میکرد منو میشناسه:))))))))))

گفتم خونه پیدا کردین؟

گفت مگه قرار نبود توافق کنی؟ منم میگم توافق کن بابا قیمتش خوبه همینجا بمون و....

داداش گفت میخواد بلند شه خوب 

جای بهتر بره و...

گفت نه اقای دکتر اینجا بمونن بهتره دیگه خونه نیست  از این بهتر نیست و....

بعد داداش گفت حالا بگرد از اون اصرار که نه قیمتی که صاحبخونه گفته بهتره و بمونه 

اقا به تو چه؟ 

من اصلا نمیخوام همساده شماباشم زوره مگه:)))))))))

البته من و اقای ی پیش بینی کرده بودیم اگر این رومن کراش داشته باشه نمیذاره از این خونه برم! خونه هم پیدا نمیکنه نهایتا

لطف کنه تو مجتمع خودشون خونه پیدا میکنه واسم که بازم انگار همسایشم فرقی نداره

دقیقا هم همین شد

به داداش گفت مهر یکی از اپارتمانها خودمون خالی میشه

خبرتون میدم 

منم گفتم داداش شمارت بده 

انگار کارد زده باشی بهش به زور شماره داداش یادداشت کرد

خلاصه من مرده بودم از خنده 

بعد که از دفتر اومدیم بیرون داداش گفت این چه اصراری داشت تو بمونی؟

صاحبخونه بهش گفته؟ من خندیدم گفتم نه باو

دیگه رفتیم دفتر املاکی و برادر صاحبخونه کلی تحویل گرفت و....

بعدم یه قیمت بالایی گفت 

هی به داداش میگفت که من دلم میخواد ده سالم دیگه ام ایشون تو خونه باشه بسکه خوب وبی ازار وسالم وبا شخصیت

چندتااز دوستاشم اونجا بودن هی اینم ازمن تعریف میکرد پروپاچه منم از دیر دامن شلواری زده بود بیرون:)))))))))

چه تعریفی برادر من ول کن معذبم کرد که چادر سرکنم 

دیگه در نهایت گفتگو کردیم و تخفیف دادن و اجاره رو 1.700 بستیم 

و بعد دیگه داداش منو رسوند منم یکم به خونه رسیدم و تا صبحم بیدار بودم بال بال میزدم از حالت تهوع داداش برام قرص اورد

و یکم بهتر شد م 

صبح زودم راه افتادیم شهرمون 

تو راه گفتم من بی تابی نمیکنم منو میبری اول سرخاک داداش

گفت اره میبرمت

رفتن همانا کولی بازی دراوردن های من همان

ولی خوب صبوری کرد 

تا یکساعتی نشستیم سرخاک من هرکاری دلم خواست کردم برا رفع دلتنگیم

بعددیگه به زور بلندم کرد 

رفتیم خونه ودرگیر ظرف گرفتن غذاها نذری شدیم و تا ساعت 1ونیم طول کشید 

من که همش بغض بودم و یواشکی اشک و جای خالی داداش

سامی هم بدتر من 

منکه لب به غذا نزدم فقط گفتم بریم داداشی نمونیم اینجا 

تو اون گرما راه افتادیم 

ایقدی گرم بود جهنم بود یعنی کولرماشین هم نمیکشید ایقدی گرم بود جاده هم خلوت یعنی ماشین خراب میشد یکی نبود به دادمون برسه

ساعت 5 اینا رسیدیم سامی پیام داد چرا غذا نخوردی اخه من همش تو فکرت بودم گفتم دلتنگ بودم 

گفت منم بدتر تو الانم دارم با اشک می نویسم واست 

گفتم اره هممون داغونیم چه کنیم دیگه 

اومدم فقط گرفتم خوابیدم 

دلم هیچی نمی خواد الان بیدار شدم 

کلی تپل حرف بارم کرد کارها عقب خوب حق داره چقدم صبوری کرده دل به دلم داده

الف هم رفته بود مشهد دم به دقیقه برا من عکس حرم میفرستاد و دعا میکرد برا داداش

دستش درد نکنه

دیشب ماجرا کراش برا ی تعریف کردم میگه پس اونم کراش زده بعد میگه رو هم بریزیدم به من نگو که دق کنم:)))))

دیشب تراپیست قبلیمم بهم زنگ زد که دوست بودیم 

شهریور عروسیشه چقدر خوشحال شدم 

یه سری کارگاه گروه درمانی زده گفت دوست دارم باشی و هزینه هم نداره واسه تو کادو دوستیمونه شاید بهت کمک کنه 

گفتم حالا شاید وقت شد اومدم نمیدونم والا

تره باری تموم کردم باید برم خرید تو کوچه ولی یه هوای گرمی که نمیشه سر کشیدبیرون

نمیدونم ولی باید برم حتما

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان