امروز روز خوبی بود
اجی اومد منو از تنهایی در اورد قشنگ
عصرم میخواست بره محضر بعد گفت میای شاهد باشی؟
گفتم اره کارات انجام بده موقع امضا به من زنگ بزن میام
دیگه اجی 6 ونیم زنگ زد گفت خودتو برسون منم حاضر بودم
اژانس گرفتم رفتم به ادرس محضر و امضاها رو کردم
و اجی میخواست با دوستش بگرده و شب گفت نمیمونم
دیگه منم تا یه جایی که کار داشتم رسوند
سشوار اینا همرام بود بردم دادم تعمیر کنن
و یکمم پیاده روی کردم
و رفتم از مغازه عسل فروشی عسل خریدم و بعدم رفتم صندلم رو دادم دوختن
و پیاده اومدم خونه
اجی هم الان زنگ زد رسیده بود
منم اومدم خونه لش کردم باید هرجوری هست تا 12 شب کار تپل تموم کنم!
هیچی دیگه ایقدی خستم
گرما زده ام
تو راه هم دوتا اب معدنی گرفتم خوردم
بعد یکی از دوستام ادم بسیار خود شیفته ای
فکر میکنه همه کاراش درسته! اگر مشکلی پیش میاد مال بقیه است نه اون!
یعنی مشکل ازبقیه است همیشه نه اون
خیلی داغون
تو جواب دادنش به ادمها میشه اینو فهمید که دوست داره اول باشه و...
خیلی رومخه نمیدونمم چطوری بهش بگم تو به کمک نیاز داری!
البته وظیفه من نیست بهش بگم چون رابطه ام رو باهاش بسیار محدود کردم
کلی غذا تو یخچال هست
میگو پلو و خورشت قیمه و کته و...
اجی که عاشق این غذاست ایقدی خورد نوش جونش عکسش هم گذاشت تو گروه خانوادگیمون
زنیکه زنگ زده بود داداش بزرگه جوابش نداده بود
بعد امروز ممد میگفت داداش زنگ زده گفته این زنیکه زنگ زده جواب ندادم و بعد پیام داده داستان وار
که زری زده درباره تو!
به ممد هم تاکید کرده بود زنگ نزنی به دادشاش؟ این بزرگتر که نداره هیچ ادم درست حسابیم تو خانواده اینا نیست بهش بزنگی!
یعنی عاشق حریف طلبیدن
منم به ممد گفتم داداش اصلا بی خیالش شو ارزششو نداره
داداش هم بهم گفت وای خدایا چقدر یه ادم باید بی ارزش بشه پیش یه خانواده که بزرگ یه خانواده که استاد دانشگاهست
مدیر یه ارگان مهمه ایقدی اعتبار داره جواب تلفنش نده، اونم ادمی که به غریبه ها کمک میکنه!
همین واسش کافی تازه من اصلا شمارش ندارم! ریپورت کردم حذف همون روزها مال فاطیما هم همینطور
بعد داداش هم نداره یعنی هیچ کدوم جز داداش بزرگه شمارش نداریم دیگه:))))))))
ممد میگفت جالبه ها
چقدر یه ادم باید بی ارزش باشه
که باهاش اینطوری رفتار کنن
خداروهزار بار شکر که همچین ادمی تو زندگیم نیست دیگه .