کراش العالمین!

ما گفتیم میخوایم بریم مرده بشوریم نگفتیم قرار خودمون بمیرم که

همچین روزگار گذاشت تو کاسمون:))))))

پاشدم موها رو سشوار بکشم که سشوار اتیش گرفت یعنی خدا رحم کردم

این دومین سشواری توی این شش ماه!

پرت کردم سشوار اتیشش خاموش کردم 

و قید سشوار کشیدن زدم با موهای خیس پاشدم برم بیرون 

کت شلوار دروس صدری رو پوشیدم که خنکه 

خیلی هم بهم میاد 

یه ارایش ملایمم کردم و رفتم 

قدم زنان در این هوای گرم و شرجی بیرون تا5 دقیقه اول خیلی خوشگل بودم:)))))

بعد 5 دقیقه دیگه خدا میدونه خیس عرق منم از اونام که خیلی عرق میکنم انگار سرمو فرو بردن در سطل اب 

موهامم نگم در شرجی یه وزی میشه بیا و ببین 

بخدادقیقا همینطوری میشم تو گرما :)))))))

حالا اعتماد به سقف منو نگاه!

رفتم تا بالاتر میدون یه سری خرید وسایل قنادی داشتم 

خرید کردم برا امیرعلی هم خمیربازی خریدم که قولش داده بودم

برگشتم سبزی ریحون هم خریدم و گفتم موجا

تاکسی نگیر

بیا پیاده برو تو که خیس عرقی چه فرقی داره کی برسی؟

گشنتم که نیست 

هیچی ساعتو نگاه کردم دیدم والد درونم میگه اشکال نداره تا ده بیرون باشی!

ساعت 9ونیم بود پیاده اومدم تا نزدیکهای خونه از میدون رد شدم 

گفتم برم چنداملاکی که خیابون پشتی ما میشن و تو مسیر منم هستن رو بپرسم

اجاره ها چقدر گرون شده و... یه قیمتی بگیرم 

هر املاکی که شلوغ بود رو نرفتم 

بدم میاد اون تایم برم جایی که پر مرد اونم تو شهرستان

رژمم قرمز بود مناسب نبود جا شلوغ برم 

هیچی دیگه دوتا املاکیش که خلوت بود رفتم 

دومی که رفتم سلام دادم یه اقای محترمی بود 

پاشد درو نگه داشت واسم 

بعدم اجازه گرفتم خریدهام بذارم روی یک صندلی 

برام یه صندلی دیگه اورد و گفت بیاید جلو کولر بشینید 

و بفرمایید ومن در خدمتم 

حال من خیس عرق نفس نداشتم حرف بزنم گفتم ببخشید الان میگم خدمتون

نفس نفس میزدم از گرما وپیاده روی 

هیچی برگشت گفت شما همسایه ما هستی

من گفتم نه همسایه 

نه من تو این خیابون زندگی نمیکنم 

گفت نه کوچه فلانید شما دیگه ما سرکوچه هستیم شما سه خونه پشت خونه ما هستین

سرمو بلند کردم نگاه کردم خاک تو سرم 

کراش بود 

حالا خوبه که غش نکردم در این موارد من دست وپام گم میکنم چرت میگم کلا

گفتم نه همسایه نیستیم نمیدونم ندیدم شما رو

گفت اره شمااصلابا کسی سلام علیک ندارید سرتون تو لاک خودتون طبیعی متوجه من نشده باشید تو کوچه

منظورش این بود دختر خوب سربه زیری هستی 

هی گوشیش زنگ میخورد رد تماس میداد یهو دوستش اومد تودفتر 

و اینم سلام علیک و....

بعد گفتش که ایشون همسایه ما هستن 

و ....

پسره هم کلی تحویل گرفت گفت الان دنبال خونه هستی یا میخوای تمدید کنی؟

گفتم راستش صاحبخونه میخواد اجاره رو دوبرابر کنه این نرمه؟

چون پارسال یه اقایی مسن بودن اینجا که ایشون گفتن نه نمیشه 25 درصد قانونش

و برگه رو هم به من دادن

گفت بله بابام بودن که به رحمت خدا رفتن 

دیگه هیچی گفت من میگم بمون اینجا توافق کن 

گفت میخوای شکایت اینا کنی؟ چون واقعا قانون ازت حمایت میکنه

گفتم نه اصلا حوصله این مسائل رو ندارم 

گفت چونه بزن خوب گفتم خوب اهل چونه هم نیستم 

ومن نمیخوام باایشون بحث کنم که 

گفت اره یکمم نرمال نیست حق دارین 

دوستشم منو گرفته بود به حرف مهران بیا براش خونه فلانی رو بگیریم 

شماکارتون چیه؟ و...منم هیچ کدوم جواب ندادم 

مهران جونم گوشش زنگ خورد دیگه مجبور شد جواب بده یه دوست دیگشونم اومد

من پاشدم تشکر کردم واومدم دیگه اونم اومد بدرقه ام کرد

اشغال لو داد تو نخ من بوده 

چقدم ذوق کرد که وای شما همسایه مایید و....

دیگه کارتشو داد گفت من میگم بمون توافق کن ولی اگرم تصمیمت عوض شد بهم بگو

برات خونه پیدا کنم.

اپارتمانی باشه ؟ گفتم اره گفتم حالا بذارید صحبت کنم داداشمم بیاد 

ببینم چی میگن ایشون و تصمیم چی میشه بهتون میگم

همیشه کراش بنده رو بدترین حالت ممکن میبینه:(

همیشه هم کلی خرید تو دستمه با لباسهای دم دستی

این سری که لباسهام خوب بودن خودم هپلی بودم:))))))) 

ولی پسندوم شد لامصب نزدیکش قشنگتره:))))) حالا اینم ذوق داشت دوستاش عین قوم مغل ریختن یعنی منتظر بودن من برم تو دفتر 

اونا بیان:)))))))))))

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
نیمه سیب سقراطی

خیلی بامزه تعریف کردی، کلی نیشم باز شد :))

 

فدات هدف همین بود همیشه نیشتان باز باد رفیق از سر خوشی:)))))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان