بی من چرا راهی شدی؟

مراحل سوگ اینطوری که برگشت پذیره!

یهو من از مرحله پذیرش پرت شدم به روز اول 

به همون سردی جسم سرد داداش

وسط این گرمای تابستونم تنم یخه 

نفسم سرد سرد

عین اون روزهای بهمن که قبرستون سرد بود خاک سرد بود همه چی سرد بود

حتی شمعها و عودها پیش من سرد بودن 

که هرچی به من نوشیدنی گرم میدادن گرم نمیشدم 

که از اغوش فراری بودم از تسلیت از دلداری

 دلم فقط خود زنی میخواست

نازی خوب میفهمه حالمو حتی اگر نگمش

گفت امروز پاشو بیااینجا یا من میام

گفتم هیچ کدوم تنهایی برام بهتره 

دیشب ساعت 12 بود دوستم اومد زنگ خونه رو زد 

گفتم بیا خونه برام ماست موسیر درست کرده بود اورده بود 

کفت استوریت رودیدم که دلتنگی گفتم بیام پیشت 

بچهاش هم بعد نیم ساعت اومدن

خیلی اروم و مودب بودن 

اذیت نکردن تا دونشستیم بعد رفتن دیگه 

منم کاپ کیک داشتم میپختم که اومدن 

و دوست داشتن هرچند رژیمی بود 

دخترش رو دوست داشتم خیلی رک مهربون بود گفت وای خاله چقد سردی تو بدنت یخه 

خونه اتم یخه 

گفتم اره حالم خوب نیست حس سرد بودن میده خونم

هوا عین همون روز بارونی که من کلوچه میپختم ببرم شیراز برا داداش

نازی میگه بیا من مشکی میپوشم شمع روشن میکنیم باهم ناله کنیم 

گفتم نه نازی نمیخوام تورو هم تو این حال فقط تنهایی میخوام

ازصدای مادر فراریم 

زنگ میزنه به زور دو کلمه حرف میزنم گزارش حال خوبمو میدم و قطع میکنم 

از اینکه اشکام بیاد و مادر دیگه طاقت نداره اشک ببینه 

میگه باید قوی باشیم

من هیچ بقیه چی؟

با نگار تاصبح ناله میکردیم اون دور من دور 

نگار عاشق داداش بود بیشتر از باباش نگار خواهر نازی

و اهوازه خونه اش

پزشکه

نگاراستوریهاش دل منو اب میکنه هرروز هرروز هرروز 

دلتنگ داداشه 

رفیقترین بود براشون 

ولی نازی میگه نه تو میگی داداش بزرگه کوهه داداشی رفیقترینه 

سامی و محمد هم بازی کودک رفیق روزهای سخت قلبمن

ولی داداش بابا بود 

با همون نگرانی ها هیچ وقت داداش نبود برا من

بابا بود با همون نگرانی های پدرانه دلسوزانه کنترل گرایانه گاهی 

زنگ میزد گوشت داری؟ اگر میگفتم اره تا اصول دین نمیپرسید که از کجا خریدی جاش خوب بوده نکنه مریض بشی

ول نمیکرد باید حتما خودش میخرید میاورد تا اروم میشد

میخواست بره سفر

زنگ میزد حاضر شو دو دقیقه دیگه دم در خونه ایم 

و من تو این دودقیقه باید دنبال دلیل میگشتم که بگم نمیام!

 ونمیرفتم 

هرچیز خوبی داشت رو برا همه میخواست 

بچها دیشب هیچ کدوم تو موکب دوام نیاورده بودن قیامت شده 

عین روز اولی که داداش رفت 

الان لیلا زنگ زد مارو باز عزادار کردی

ماقرار بود شام سورپرایزت کنیم و.... گفتم بذار یه وقتی که بتونم اون ماسک مسخره خنده وشوخی رو بزنم

الان که ویران ویرانم روی ویرانه خودم نشستم

من برم دیگه دیر شد هیچ کاری نکردم هنوز 

دورم پر شمعه روشن و برقها رفته خونه تاریک چون ابری

داداش عاشق شمع بود خیلی شمع دوست داشت دیشب استوری همه فامیل همین بود که بهشون شمع میداد میگفت نیت کنید

شمع و عود روشن کردم و ویران این نبودنشم 

یه نفر چقدر میتونه جاش خالی باشه؟

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان