دیشب ساعت 12 خوابم برد
ساعت 12 خوابیدم 2ونیم بیدار شدم جوری سرحال بودم انگار صدساله خوابیدم!
هیچی دیگه پاشدم ظرفها رو شستم و برنج خیس کردم میگو از فریزر دراوردم گذاشتم یخچال یخش وا شه
پاپکورن درست کردم
و خلاصه فیلم دیدم 4ونیم خواست بخوابم دیدم هنوزم خوابم نمیاد پیام های الف رو جواب دادم
اونقدر شعر عاشقانه خونده بود و فرستاده بود
اگر کس دیگه ای بود ذوق میکرد ولی ذوقی نداشتم
یه جورایی انگار مردم!
به دوستامم میگم کارم دارم با کیفیت صددرصد انجام میدم
رضایت خاطر رییس جلب جلبه
خودم خسته نمیشم از کارا
زندگی رو رواله
یه جورایی انگار مردم!
دیگه ساعت 7 خوابم برد تا 12
بعدشم صبحانه و ناهار رو اماده کردم
با مامان حرف زدم
داداش اینا اونجا بودن
گفت زنیکه زنگ زده اجی دلم برا مامانت تنگ شده چرا جوابم نمیده!
گفتم خدایی اگر پاشو بذاره تو اون خونه من دیگه نمیام اونجا
چون اعصاب اینو ندارم دوباره یه عمر بین شماها باشم و اعصاب خوردی های این زنیکه رو صاف کنم
مامان هم مریض هر بلایی سرش بیاد پای خودتونه و من شاکی میشم ازتون
میگه خوب چراایقدی عصبی میشی ما نمیخوایم باهاش در ارتباط باشیم
گفتم به صلاحمون نیست سمه به دلبخواه من که نیست
ارامشون بهم میخوره چراباید وقتی یه نفر مخل اسایشمون و راحت شدیم ازش رو بیاریم دوباره تو زندگیمون؟
الان کیفیت رابطمون عالی هیچ مساله ای نداریم باهم
تااین زن بیاد باز اون مسائل شروع میشه باز اون اختلافها شروع میشه
بازم عین موریانه روابطمون میخوره و هممون از هم دور میکنه
نمیخوام این زن تو زندگیمون باشه
واقعا عصبی میشم اسمش میاد پراز خشمم
ویادم میاد سالها با ما چه کرد روانیم میکنه
دیگه نخواستم جلو خان داداش چیزی بگم
الان کلی لباس باید بشورم خونه رو تی بکشم و جارو تا مرتبتر بشه
این گلها حال خونه رو عوض کرده گفتم اگر رفتم ببرم برا مامان دیگه کنسله فعلا چون قرار بر بارندگی وطوفانه
دکتر هم کرونا گرفته مجدد
کلا خونه لیلا اینا ماهی یبار کرونا میگیرن:))))))))))
خوبه تا حالا من ازشون نگرفتم
اما دختر دایی هم همزمان بااینا میگیره بدنش ضعیفه
