دریا رو با لهجه جنوبی بخونید!
بااینکه تا میرسم بندر صورتم پر جوش میشه از حرارت هواش
بااینکه اونجا موهام میچسبه به کف سرم
بااینکه اونجا نمیشه نفس کشید تو رطوبت هواش
ولی یاد بابا منو ارامش بخشه!
و امروز لباس بندری پوشیدم بعد این همه سال
برا زن داداش بود
مامان لباس عروسیش لباس بندری بوده
و هنوز دارش و نوهه خوب لباس عروس بوده سفید وزیبا با پارچه ای که الان خیلی خیلی خیلی گرون ونایاب
مامان دوست داشت بدش به من ولی اجی قایمش کرده!
میگه برا منه!
هیچی دیگه زن داداش میگه بیا برات بدیم بدوزن تنت زیباست و هم اینکه عروسی محمد شب حنابندون باید بندری بپوشیم
اینطوری هماهنگیم دیگه
قرارشد من شهریور بهشون سفارش بدم چون گرون میفته لباسش
باید تا شهریور که اوضاع مالیم راست وریست شدم اوکی کنم
حالا این از این تا بعد
تصور اینکه لباسی بپوشم که اکلیل خالص باشه یکم سختمه:)))))))
منی که انتخابم برای لاک رنگ های نود و خنثی نهایتا پاستلی هست
روز خوبی بود اگر چالشی که با بچها موقعی که پدر مادرهاشون خواب وبدن داشتیم رو نادیده بگیرم!
امروز یکی از بچها میگفت بیاین کاشت ناخن انجام بدید خودتون راحت کنید!
حرف انتخاب لاک بود
بعد من گفتم دوست دارم هرروزی یه رنگ بزنم و با هرچیز اضافه ای رو ناخنم مساله دارم
و...
ویبار ژلیش کردم بس هفت جد و ابادمه ناخنهام پودر شد هنوزم خوب نشده
دوست صمیمی ترم اومد پی وی میگه موجا؟
میگم ها میگه خوبه فلانی عین من تو سالها مستقل نبوده سالها توکلی شهر زندگی نکرده
وگرنه ماهتحت همه رو میدرید
میگم چطور میگه ایشون تازه از شهر ما اومده شهری که تو زندگی میکنی:)))))))))))))))))))
کلی خندیدم از بابت این همه تغییر واقعا
همه چی مهمونی امروز خوب بود منم یه چند ساعت کارهای تپل انجام دادم و فرستادم طبق قرارمون
لپتاپ برده بودم
خیلی الان خوابم میاد تازه رسیدیم
شامم باهام گذاشتن
مهسا یه عالمه لاک برام گذاشته بود لاک های که من دوست دارم:))))
من فقط یه اسلایم واسش خریدم یعنی چیزی جز این نمیخواست
باز رفتم پیش پسرعمو ها کلی لباس ورداشتم مریضم درمانم نمیشم سراین
هنوز کلی لباس باشگاهی نپوشیده دارم باز رفت دو تا ست دیگه خریدم
خداروشکر قرصهای تیروییدم هم اونجا یافتم بسی خوشحال شدم
شماره داروخانه رو هم گرفتم که ارسال کنن برام
فعلا 4 بسته 50 تایی خریدم تا 200 روز اینده مشکلی ندارم ان شالله به شرط حیات
یه مقداری هم مکمل اینا خریدم
اونجا قیمت مناسبتر بود
داداش هم فردا میره بچها رو ور میداره میرن اصفهان
خوراکی های غیررژیمی واسم اورده گز اردی و پولکی بذارمش با دخترا بخورمش
خودم امروز به اندازه کافی شیرینجات خوردم
تپل هم کلی حرف فلسفی زده به من
من در ما هیچ ماه نگاه
میگه الان فهمیدم چرا مجردی!
*شعر نگو برادر کارتو بکن
جای داداش خالی خالی
امروز پارسینا یه لحظه حالش بد شد هرچی دورش کردیم نگفت الکی گفت ای دندونم
بعدش به مامانش قایمکی گفته بود دلتنگ عمو شدم دلم خیلی تنگ براش
زن داداش به من چیزی نگفت تا موقع اومدن