دیروز از باشگاه که برگشتم حس خونه موندن نداشتم

دوستمم که دعوتم کرده بود حسشو نداشتم برا بار اول اینطوری برم خونشون

هیچی دیگه

نازی پیام داد موجا اش درست کردم دلم هواتو کرده 

دوست دارم بیای پیشم 

کاری به لیلا هم نداشته باش

اون امشب شوهرش هست اگر بتونه اونم میاد

زنگ زدم لیلا دیدم اره مهمونم داره ولی گفت اگر تو الان بیای منم میام میشینم یکم بعدش میرم

منم که منتظر بودم بدنم خشک شه تااز حموم اومده بودم 

ده مین بعدش حاضر بودم 

و رفتم 

خداروشکر خیلی دورهمی خوبی بود

امیر هم اصلا اذیت نکرد رابطه اش با من خوبه 

میگفت خونمون بخواب

هی میرفت میومد میگفت مامان ازم بپرس خوشحالی خاله موجا اینجاست؟

مامانش میپرسید میگفت خیلیییییییی:))))))) جونور

کلا از چشممون درمیاره دورهمی هامون رو ولی دیشب خوب بود 

چون عاشق توجه کردنه 

من دیشب حواسم بهش بود به مامانشم هر چند مین میگفتم بهش توجه نشون بده که 

اذیت نکنه

قرار شد واسش خمیر بازی بخرم عاشق اینه با من خمیربازی کنه 

اش هم خیلی خوشمزه بود فقط من تازه از باشگاه اومده بودم معدم اذیت شد اخر شب

تا 12 ونیم موندم لیلا هم اومد سرشب رفت خونه دوباره مهمانش رفتن برگشت

ارایشش کردم خیلی خوب شد 

من کلا تو این زمینه به صورت پیش فرص استعداد دارم 

دوتاشون ارایش کردم خیلی خوشگل شده بود یکم عکس گرفتیم 

داریم روز به روز شبیه تر میشیم از همه نظر 

نمیدونم چرا لباسهای یه رنگ

و...

خداروشکر که چنین دوست های امنی دارم 

درباره تپل حرف زدیم 

و...

بعدش دیگه اومدم خونه تا دو بیدار بودم کارها شرکت انجام دادم

صبحم به زور 9 بیدار شدم 

درگیر کارهامم

چقدر خوب شد دیشب نازی دعوتم کرد اصلا حس خونه موندن نداشتم 

امروز بسیار روز شلوغی واسم 

حوصله تپلم ندارم اصلا 

نمیدونم چی بهش بگم بخدا مخم نمیکشه 

دختر دایی میگه ببین باید اساسی برسی کنی

یه سری رفتارها در تو هست که باعث جذب مردها میشه شناسی نیست

این وابستگی که ایجاد میشه دلیلش یه رفتار پیش فرضه که خودت بهش اگاه نیستی

راستم میگه ولی من وقت و حسشو فعلا ندارم بررسی کنم