وطن!

نمیدونم برا هرکسی وطن یه معنی داره

برای من وطن یعنی تابلو اول شهر و آغوش مادر

دیشب خونه لیلا یه مهمونی بود 

البته منم دعوت بودم هرچند خانوادگی بود

ولی من نرفتم چون همه زوج بودن! 

ساعتمو هرچی گشتم پیدا نکردم

گفتم وای لابد وسط تمیز کاری خونه انداختمش تو اشغالها بسکه بی حواسم و شلوغ

بعد گفتم خوب به لیلا میگم شاید خونشون باشه فکر کنم تو ماشین افتاده باشه 

کیفم افتاد تو ماشین

هیچی دیگه مشخص شد تو ماشین بوده دکتر دیدتش گفته چه ساعت قشنگی

عزیزم جدیدا ل*بین شدی؟ ساعت زنونه تو ماشین بوده خخخ

لیلا هم همش چشمش دنبال این ساعت منه یه ساعت ساده  وصفحه سفید استیل 

همش میگفت برا انگشتر جواهر که خریدم فقط این ساعت بهش میاد گفتمم بردارش قبول نکرد

هیچی دیگه قرار بود منو سرکار بذارن!

نتونستن من زودتر فهمیدم ساعت اونجاست یعنی نازی لو داد!

بعد مهمونی ساعت 1 اینا بود هوس کرده بود بره شهرمون 

دایی هم مریض بود دیگه رفتن منم بیدار موندم برسن یعنی داشتیم چت میکردیم 

عکس اول شهر تابلو اول شهر برا من فرستاد نکه همیشه من میگم وطن یعنی اینجا یعنی این عکس اون گوشه میدون اول شهر

دلم برا مامان تنگ شده 

دیروز غروبم رفتم شیرینی که داداشا دوست دارن براشون خریدم 

ترشی هامم درست کردم دیشب

سرکه اورگانیک خریدم خیلی مزه خوبی داشت

این پسره هم چقد شیرین بود نشسته بود واسه من از مراحل درست کردن الکل و اب شنگولی میگفت

قیمت کشمش تو این شهر 80 تو شهر بغلی 30:))))))))

با کشمش اب شنگولی درست میکنن 

هیچی منم هم عجله داشتم هم اصلا بی ربط بود به من 

خداحافظی کردم

اصلا دیگه کلاس استاد دوست ندارم 

بهم حال نمیده 

ساکتم

جز موقع ارائه خودم حرفی نمیزنم نظری نمیدم

دیشب داشتم نظر میدادم رو صحبت یکی از بچها

عین چی استاد اومد وسط به طرفداری نظر داد

بعد من اصلا جوابشو ندادم!

و گفتم بهتر که برا جلسه بعد در مورد نقد و تفکر انتقادی و اصول گفتگو مطالعه کنیم 

یه چندتا کتابم معرفی کردم گفتم موافقن بچها اینا رو بخونیم یکم یادبگیریم چطوری جواب همو بدیم!!

هیچی دیگه تا 5 صبح باز بال بال زدم تا خوابم برد

البته تا 2 درگیر کارها شرکت بودم بعد گزارش نویسی

رییس هم ساعت سرحالیش همون تایم 1 تا 3 نصف شبه

تا پیام دادم جواب داد وخوش بش کرد

گفتم من امروز سرم شلوغ بوده دیر نوشتم گزارشها رو 

گفت اشکال نداره اوکیه

خلاصه اینطوری هاست

کارهای تپل مونده باید بشینم اونا رو انجام بدم حتما 

عقب نمونم اول باید فایل جلسه دیروزمون ببینم 

بعد یادداشت برداری کنم ازش

و بعد ترلو رو بارگزاری کنم گزارشهامو

ببینم به کجا میریم

یه بغض و دلتنگی بدی راه گلومو بسته 

اونقدرها دلتنگ داداشم که قلبم از سینه میخواد بزنه بیرون

عین بچگی ها دیشب رفتم تو کمد نشستم و دوساعت گریه کردم 

.... همین 

این هفته برای دل به کار شرکت دادن خییییییلی خیییییییلی افتضاح بودم!

ولی رییس متوجه نشد اصلا یا شد و چیزی نگفت این دوسه روز

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان