خداروشکر خونه مرتب و تمیزه
امروز نتونستم برم باشگاه و خوندن فایلهای کلاس شب خیلی طول کشید
تا 8 فایلو تموم کردم و سریع لباس پوشیدم زدم بیرون
برم شیرینی که داداش کوچیکه دوست داره بخرم
که فردا با لیلا دارم میرم
با خودم ببرم
پیاده رفتم پیاده برگشتم جبران باشگاه نرفتنم بشه
9ونیم رسیدم خونه که کلاس شروع شد
بعد از ارائه صدارو میوت کردم و سوسیس درست کردم
و شام خوردم
ترشی هام رو هم درست کردم سرکه طبیعی خریدم براشون
هنوز فایلهای شرکت مونده باید یکم استراحت کنم بعد بشینم پای اونا و بفرستمش تا قبل ساعت 4 صبح رییس بخونه
و چکشون کنه
داداشی زنگ زد
خیلی صداش گرفته بود
اونم رفته باشگاه هلاک بود
گفت خواب داداش رو دیده که یه چشمه از کنار خاکش اومده و کلا سنگ قبرو شسته و تمیز کرده گفت خیلی کثیف بود
چشمه همه چی تمیز کرده بود
گفتم خیره
گفت هممون دور خاکش بودیم
و هممون میگفتیم وای الان زنیکه میگه چرا سنگ قبرو شستین و....
گفت اجی دراومد گفت خدا شسته :)
داداش میگفت زنیکه عصری بهم زنگ زده جوابشو ندادم
گفتم کار خوبی کردی!
بهترین کارو کردی جوابشو ندادی
گفت میدونی اصلا از وقتی هممون حذفش کردیم بعد سالها ارامش اومده تو خانواده تنشی
نداریم باهم خوبیم
رابطه ها روز به روز بهتر میشه
اصلا اسمش انرژی منفی داره
یه دل زدگی پیدا کردم
گفتم منم نظرم همینه
واقعا از وقتی ارتباطات قطع شده آرامشمون خیلی زیاد شده الان تنها دردمون نبود داداشمه
همین
هممون همین دردمونه
بعد 5 ماه زنگ زده چی بگه روش میشد؟
روش شده زنگ بزنه؟ الانم زنگ زده که به مامانت بگو بیاد واسم امضا کنه
---------
نصرت خان زنگ زد جوابش دادم
خیلی وقت بود جوابش نمیدادم از فوت داداش
یکم حرف زد گفت مادرم مریضه میخوام براش پرستار بگیرم و....
هیچی همین
---------
خسته ام و بغضی ام خیلی زیاد
وقتی خسته میشم تراماهام برمیگردن
فردا برم خونه دیدن داداشا
برم سرخاک داداش
دلتنگشم
