ازدیشب قفلی زدم رو تو کجایی عرفان طهماسبی!
بی چراغ شبگردها کاش چراغت بودم
کلیه ای تاریک نه نور اتاقت بودم
....
امروز یکم کمد مرتب کردم هنوز بخش لباسهای ورزشی مونده!
ناهارم که قلیه میگو داشتم
و باشگاه هم امروز برنامم پا بود هلاک برگشتم
و دویدم تندتند به بقیه کارام رسیدم دوش نگرفتم بیرون رفتم خرید خونه رو انجام بدم
چون حقوق واریز شده بود
یه مبلغی لیلا برا کولر داده بود ریختم به حسابش پول کت شلوارها رو من داده بودم
گفتم اینم کادوت بود
کلی بهم فحش داد
محمد هم گفته بودم برام یه اسپرسو ساز دولنگی بیاره رنگ قرمز جیغ
یه سرخ کن فیلیپس رژیمی از این مدل کشویی
خریدهام کردم برگشتم تپل تو ترافیک مونده
و بعید بدونم امشب کلاس داشته باشیم
بی عرضه ها وضعیت مملکت به جایی رسوندن ادم شرمش میاد بره تره باری میوه بخره
امروز ایقدر شرمگین شدم یه پدر وپسر افغانی بودن مشخص بود ادم محترمی و مغازه دار میشناختشون
باهاشون داشت حرف میزد
وقتی من میوه برداشتم رفت میوه های خراب رو برداشت گفت چند گفت کیلو 5 تومن
واقعا قابل خوردن نبود
یکم میوه خریدم اخر گفتم اینارو بده بهشون ولی بعد من بده بهشون
انگار کیسه های درد خریده بودم داشتم باخودم حمل میکردم نه غذا
عن توی این اوضاع که حس شرم و درد به ادم میده اگر نتونی خرید کنی دردهای بدتری رو باید حمل کنی
اینجا نگفتم که بگم من ادم خوبیم نه از روی شرم این کارو کردم
یادداداش افتادم اگر داداش بود با اون قلب مهربونش همیشه از این کارها میکرد
من توان مالی اونقدرها نیست بتونم اینطوری دلی زندگی کنم
ولی اگر شما میتونید اندازه 50 تومن گاهی ازاین کارها در حق بقیه و قشر اسیب پذیر انجام بدیم
برم من خریدها رو جابه جا کنم دوش بگیرم شام درست کنم
امروز جرات کردم
به داداش بزرگه گفتم چقدر دوستش دارم
اونم ابراز احساس کرد به من
خوب من برم که کلی کار دارم