اولین جلسه با تپل!

امروز خونه ایقدی شلخته شده نمیدونم چه کنم

چطوری این همه چیز توهم ریخته؟

وقتشم نیست مرتب کنم 

دو دقیقه قبل باشگاه خاله پری اومد :)))))

ولی رفتم باشگاه گفتم من از اوناش نیستم جا بزنم 

تمرین امروزم بالا تنه بود

اون دوستم که همسایمون هست هم امروز اومد باشگاه

همش بهم چسبیده بود 

مربی میگه اولین شاگردمی هرچی میگم درست میزنی:))) یاد اون اشتباه میزنی داداچ افتادم

بسته نت همرام تموم شده نخریدم دیگه 

چون میخوام بیرون حواسم به گوشیم نباشه و در ضمن چند ساعتی در دسترس شرکت نباشم!

الان میدونن 6تا8 نباید بهم زنگ بزنن یا پیامم بدن من جواب نمیدم

برگشتم از باشگاه 

دختره شونصد پیام داده بود وحذف کرده بود همشو!

یعنی روانیم کرده 

رییس هم امروز کلی ایراد گرفت ازش

من هیچ حرفی نزدم جز یجا حسن تگم کرد نظرمو دادم

دیگه بقیه موارد فقط مشاهده گرم!

بعد رییس اومد پیام داد وای خدا خیلی کارت عالیه باز تشکر کرد

و منم بهش گفتم ممنونم از حس قدردانیتون 

و....

بعد با تپل یه عالمه حرف زدیم 

مخ همو خوردیم

کل کل کردیم که من دارم از زیر کلاس در میرم

منم گفتم همین الان کلاس برگذار کنیم؟

اونم نامردی نکرد کلاس گذاشت تا الان 

خیلی ذهنم روشن شد چقد لامصب استاد خوبیه 

همه دعواشم سر اینه من سنشو به رخش میکشم 

بدش میاد من میگم بزرگترم 

حساس شده 

کلاسو با اجازش ضبط کردم 

با مامانی حرف زدیم 

با اجی

 اجی میگفت مامان از اصفهان گریه کرد قایمکی تا مشهد 

کل اون زمان تو راه رو مامان یواشکی گریه کرد 

روانی میشم اینا رو میشنم 

حساس شدم رو خوب شدن حال مامان

چون اخرین سفری که قبل کرونا مامان رفت مشهد همراه داداش رفتن وچقدر بهشون خوش گذشت

اجی هم اومده بود یواشکی تو لابی حرف میزد مامان نشنونه 

خودشم همینطوری اشک می ریخت چون سالی دوسه بار همراه داداش میرفت مشهد

کل خاطرات اجی از سفرهای هرساله زیارتیش با داداشه 

امروز داشتم به لیلا ونازی میگفتم دعا کنید من قبل مادرم بمیرم چون طاقتشو ندارم 

هرچند دلمم میسوزه باز مادرم داغ ببینه 

خدابرامون حفظش کنه خدانگهش داره برامون 

خدایا به دل مادرم صبر بده 

آرومش کن خودت 

هرچند کل روز میخندم سربه سرهمه میذارم میخندیم با دوستام با همکارام

ولی هیچ کس نمیدونه چه دردی تو دلمه ازش فرار میکنم

درد پذیرش نبود عزیزترینت

و اینکه هیچ وقت نمیبینش دیگه 

امشب با داداشی هم حرف زدم 

بعد اجی گفت چقدر داداشی از مامان عکس و فیلم یواشکی گرفت

یاداون شب عقد فاطیما افتادم چقدر داداش یواشکی عکس وفیلم گرفت از داداش

و من دلم یهو ریخت

میخواستم بگم داداش داری خاطره جمع میکنی؟

هممون بی طاقت شدیم در این درد 

ترس از دست دادن افتاده به جون هممون 

بلا دور ان شالله 

بگذریم 

مهسا هرروز بهم زنگ میزنه 

وقت ناهار وقت خواب

میگه میخوام با تو ناهار بخورم عمه

شبم میگه با تو بخوابم 

تصویری هم زنگ میزنه بانو

بعد در حین کارهای خونه دوست داره منو ببینه حرف بزنه

امروز نشد با بچه حرف بزنم دودقیقه بهش گفتم عمه جلسه داریم قبول کرد بوسم کرد ورفت

فداش بشم 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان