این پارمیس برا من ابرو حیثیت نذاشته ر
رفته به همه گفته خورشت بامیه های عمه من تو دنیا تکه
اصلا اشپزی عمه من تو دنیا نمونه نداره!
وکلی از این حرفها به مادر بزرگشم گفته حتی از دستپخت توهم خوشمزه تره
هیچی دیگه ساعت دو من دیگ زدم زیر بغل رفتم خونه داداش
زن داداش هم کلی مخلفات اماده کرده بود
ناهار خوردیم
نشستیم حرف زدن و غیبت کردن تا 7
هی خوراکی خوردیم
برامن یه ماسک لودرا خریده بود و سویق جودوسر و شکلات صبحانه رژیمی
دیگه پیاده برگشتم خونه چون خیلی نزدیکم
تا رسیدم اجی زنگ زد ما الان نیم ساعت دیگه میرسیم
وای من هول شدم گفت برا تو راهمون گفتی شام میپزی پختی دیگه؟
گفتم اره الکی:))))))
براشون ناگت درست کردم سریع و سیب زمینی رو خلال کردم ابپز کردم بپزه
چون عجله داشتم
تا ناگتها سرخ بشه سیب ها پخت و ریختم توغذا ساز میکس کردم با تخم مرغ و یه مقداری سبزیجات خشک
و تندتند کوکوها هم سرخ شدن
این بین هم ریحون شستم و کاهو و خیارشور گوجه ولیمو اماده کردم میوه هم که دیشب اماده کرده بودم
نشد دیگه یه سری خوراکی خشک میخواستم برا توراهشون بخرم که وقت سوپری رفتن نبوداصلا
دقیقا اخرین کوکو که سرخ شد اجی اینا رسیدن دم در
و میخواستن برن ترمینال مستقیم چون وقت نبود دیگه
منم غذاها رو دادم و مامانی کلی خوراکی برام اورده بود در حد روبوسی و خداحافظی دیدمشون
با پسر دایی اومده بودن چون داداش سرکار بود
زن داداش گفت دوست داره بیاد باشگاه من
اما خوب چون کادر درمان شیفتی
گفتم صحبت میکنم که بتونی یه روزهایی صبح بیایی یه روزهایی عصر بامن
خلاصه اینطوری هاست
و منم امروز همش در حال کار بودم بجز اون چندساعتی که خونه داداش بودم
و پسرمون هم ماشالله لوس کل ساعتهایی که اونجا بودم بهم چسبیده بود
و لوس بازی درمیاورد که بوسش کنم و بغلش کنم
زن داداش میگفت پاشو با مامانت اینا برو اصفهان تو و داداشیت که یه روح در دوبدنید
برو تو هم استراحت کن هم یه چندروزی غذای خوشمزه بده شوهر من بخوره
و باهم گپ بزنید و ایده جدید بهش بده برا کارش
داداش جدااز کار دولتیش دارن با یکی از استاداش یه تیم راه میندازن که البته شاید منم برم باهاشون
ولی هنوز تصمیم نگرفتم که برم اصفهان هنوز هم کار تیم راه نیفتاده در حد ایده است و هنوز در مرحله تحقیق
