امروز تموم شد از اون روزها بود دوست داشتم فقط تموم شه!
تا دقیقا ساعت 6 حسن منو نگه داشت
میخواستن کمپین رو ببندن رو من حساب کرده بود
5ونیم پیام داد حتما تا شش بفرستمش؟
بخدا من باشگاه دارما
گفت اره بفرست اصلاحیه اش با خودم
اصلا فکر کردم تموم کردی
گفتم اره داره تموم میشه ولی من وسواسم که خوب از اب دربیاد
گفت نمیخواد اذیت کنی خودتو
بده من باقیشو حل میکنم خودم
دقیقا تا 6 تمومش کردم
وتندتند لباس پوشیدم رفتم
خوبه دیشب لباسهای امروزم رو اماده کرده بودم
خخخ امروز یکی اومد تو باشگاه گفت متاهلی یا مجرد گفتم مجرد گفت قصد ازدواج نداری؟
گفتم نوچ
این مربی هم هی موجاجون موجاجونشه تو باشگاه تو امید منی تو فلان منی
تیم قبلی ازت خیلی تعریف میکنن و....
هیچی دیگه
بسلامتی هم کلی وزن اضاف کردم
امروز تو تا بطری اب بردم ایقدی گرم بود
دیگه با استاد اوسکلم بحث نکردم میدونم فردا شب باز این اوسکل چاله میدونی چرت میگه تو کلاس
نرم هم فکر میکنه ازش ترسیدم یا مثلا حرفاش به خودم گرفتم
امروز همش فکر میکردم چقدر خوبه من رک شدم
من دیگه از هیچی ترسی ندارم
من نگران ناراحت شدن دیگران نیستم اگر بجا باشه
و من اصلا دیگه نظر کسی برام مهم نیست
ظرفها از صبح رو هم تلمبار شدن
نصف روز یا داشتم با حسن حرف میزدم یا با اون دختره جدیده یا کار میکردم
الان برم یه دستی به سرو روی خونه بکشم
خلاصه همینا دیگه
دوش گرفتم میان وعده ام رو خوردم
برم ظرفها رو بشورم یه سری خرید دادم بدم اژانس انجام بده
وبه بقیه کارام برسم و خونه رو تمیز کنم جارو وتی بکشم اگر حال داشتم
با مامان هم صحبت کردم امروز میمونه اجی و داداشی