پنجشنبه نوشت!

مغزم خوابه هنوز:))))))

دیروز که من درگیرکارهام بودم و عصرم با رییس حرف زدم

کارها رو انجام دادم وزدم بیرون 

بعد موقع برگشت منتظر تاکسی بودم

رییس پیام میداد پشت سرهم هستی؟

کارت دارم

ایقدی گشاده نمیره سرچ کنه تو چتهامون صورت جلسات و توافقات دربیاره

میخواد من واسش بفرستم

با کلی کیسه خرید من ایناها رو یکی رفتم پیدا کردم فرستادم

حتی توراه

بعد یهو میگه وای این من زمینه سفیدشو میخوام!

فکر کن

بعد رسیدم خونه دارم براش زمینه رو سفید میکنم همزمان کلاسم شروع شد

استاد ازمن خواست صحبت کنم

دوتا دوستاش که استادن هم اومده بودن کلاس

با یه صدای پراسترس من حرف زدم بعد گفتم ببخشید من یه تماس دارم جواب بدم بعد صحبت کنم

از کلاس زدم بیرون برا رییس اینو فرستادم

ی هم پشت سرهم پیام میده چی شد چی شد چی شد

وای خفه ام کرد تا ساعت ده ونیم اینطوری بودیم 

تا بالاخره دست از سرم برداشت

من تمرکزم رفت سر کلاس

و تا 12 هم کلاس بودیم و من یخم واشد چندبار دیگه ام اظهار نظر کردم اونقدر دوستای استاد باکیفیت بودن ادم خجالت میکشه

ایقدی دانشش کمه:(

هی هم استاد منو به عنوان شبطون ترین و چالش ساز ترین دانشجوش معرفی میکرد ابرو حیثیت برام نذاشت

منم از استاد خواستم خاطره فسق و فجورهاش تعریف کنه

اونم داشت از جمعهاشون قلیون و آب شنگولی خوردنش تعریف میکرد از فحش هایی که در بچگی به دوستاش میداده و...

میگفت 

یعنی دیگه آبرو واسه خودشم نذاشت 

برگشته میگه یه بار جلو مامان دوستم با دوستم دعوام شد بهش گفتم تخم سگ:)))))))))))

بیدار موندم تا داداشی رسید تو راه بود واومده بود مرخصی دوستشم همراهش بود

بعد گفت اونم اجیش هم اسم توهه 

من همش منتظر تماست بودم هروقتی اجیش زنگ میزده یاد تو بودم میگفتم چرا اجی موجای من امروز بهم زنگ نمیزنه 

بعد که داداش رسید تازه من میخواستم بخوابم ولی خوابم نبرد تا 3 

3 تا یازده خوابیدم داداش پیام داده عصری میریم خونه بریم دیدن مامان چهلم یکی از اشناها

دیگه هیچی من پاشم 

اول موهام رنگ کنم

یکم با یکی از همکلاسام حرف زدیم 

و گفتم حس خوبی از کلاس دیشب نگرفتم بابت سطح بالا بودن اون اساتید و حضورشون که قرار تو کلاس باشن تا چند وقت

یعنی حس بدی نسبت به خودم و سطح دانشم پیدا کردم و باید قوی تر ظاهر بشیم

این همکلاسیمم همین حس رو داشت و قرارشد این هفته رو باهم پیش بریم روزی یکی دوساعت ببنیم به کجا میرسیم

نمیدونم چطوری انگشتم زخم شده 

تو خواب خون اومده و درد داشت 

برام عجیب بود چرا یادم نیست 

احتمالا تو خواب به لبه تخت خورده 

ناهار دارم 

خریدهای دیشب رو امروز جابه جا کردم 

باید دوش بگیرم لباس اتو بکشم و موهام رنگ کنم 

اماده شم که بریم خونه شب برمیگردم ولی

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان