بعد مدتها دلتنگ شدم!

کلاس تموم شد ساعت 12ونیم اینا بود

کمپین به خوشی ران شد وگزارشات منم تااینجا عالی بود 

کلاس هم ساعت 9 شروع شد

نمیدونم چه گیری استاد رو من داره 

امروز که کلا از من نخواست که حرفی بزنم 

بعد ته ته همه بچها میگه حالا تو نظرت بگو 

منم گفتم نظری ندارم! 

بعد میگه من که میدونم تو بچه زرنگی الان تیز کردی همه رو به چالش بکشی 

چون مبحث درباره عشق بود واقعا نظر خاصی نداشتم چون اگر قرار بود نظر بدم 

نظر من همون هورمونه و جلو اقایون قشنگ نبود ایقدی رک باشم هرچند که من رک تر از اینها هم بودم

خلاصه اینو که استاد گفت گفتم خوب مگه قرار نیست ماااینجا همو به چالش بکشیم؟

چراهای من زیاده شاید نمیدونم خوشایندتون نیست

میگه نه اینطوری نیست ولی تو الان یه مدته استاد کلاسی نه من

حرفات و کارات و نظراتت کلا فرق داره 

همه ی موضوعات کلاسم تو تعیین میکنی واسه جلسه بعدی

گفتم خوب منکه نمیخوام شما اصرار داری میگه الانم اصرار دارم 

هیچی دیه بحث بالا گرفت و صحبت شد هرکسی نظری داشت درباره عشق 

تهشم این شد که اقا منو استاد نظرمون رو هورمون بود!

یعنی رابطه عشق و عاشقی اولش همین هورمونه دیگه بعدش یه سری مسائل مهمه که به بلوغ دوتا فرد ربط داره

و...

الان حسشو ندارم حرفشو بزنم 

بعد یجا مثال زدم که اقا ممکنه شماتو رابطه باشی ولی ازوقتی از خونه میری بیرون تا میای صد نفر بهت توجه کنه

مهم اینه توجه تو سمت کیه؟ تعهدت به کیه

و...

بعد استاد اومده میگه بخدااین تویی که صد نفر بهت توجه دارن وقتی میری بیرون منو هیچکس نگاه نمیکنه:(

دیدم داره کرم میریزه کلا سکوت کردم 

خلاصه هیچی دیگه کلاس تموم شد من فیلم دیدم یکم کار کردم برا رییس فرستادم

بعد مدیتیشن کردم خوابم نبرد در حین خستگی زیاد 

یهو یاد اقای ی افتادم دلم براش تنگ شد واقعا برای همه ی اون رابطه قشنگ ورفاقتی که باهم داشتیم

بهش پیام دادم بعد اوه کی؟ این همه مدت 

ایقدی ذوق کرد بچه گفت من دوساعت پیش داشتم بهت فکر میکردم 

خیلی نگرانتم این مدت که داغداری 

خودتم خیلی تنها کردی سد کشیدی دور خودت

گفتم اومدم بگم خوبم 

یکم حرف زدیم 

پاسپورت جدید گرفته بود عکسش فرستاد واسم 

و ازش خداحافظی کردم گفتم اومدم بگم خوبم و برم 

میگه هرچند وقت تو هفته باهام در ارتباط باش بهم پیام بده 

من بدونم حالتو 

معذبم تو جواب ندی من پیام بدم 

گفتم باشه هروقت حالش بود یه خبری ازت میگیرم

دیگه من ادم سابق نیستم 

اینو تو رابطه ام با دخترا متوجه شدم عین سابق زبون باز و شوخ نیستم دیگه 

با ی خوب نیستم دیگه نمیتونم باهاش صمیمی رفتار کنم 

هرچندم سعی کنه نمیتونم

با الف کلا هیچ رابطه ای ندارم هیچی

اصلا جوابش نمیدم 

امشب بچها درباره رابطه هاشون حرف میزدن

گفت استادم رابطه داشتی؟

به نظر حالت با خودت خوبه 

گفتم اره داشتم ولی تموم شد 

و از وقتی تنهام حالم با خودم بهتر از رابطمه

راستش دلم نمیخواد وارد رابطه هم بشم خلوت بهم میخوره 

الان با زندگیم کنار اومدم دارم تلاشمو میکنم برای حفظ استقلالم خداروشکر از پس زندگیم برمیام

یه زندگی جمع و جور و خوب دارم 

در حد خودم

بدون کمک کسی تنها بدون تیکه به پدر پولدار دوست پسر پولدار روابط یا هرچی

سالم این زندگی رو جور کردم

همین رضایت برام خوبه لذت بخشه

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان