امروز شاید با روانپزشک تپل صحبت کردم سرچ زدم خیلی دکتر خفنی بود
تپل پسر مهربونی و ناجی!
دوست داره به بقیه کمک کنه شبیه منه
از عدم تمرکز رنج میبره مثل من!
وسواس فکری داره گاهی اونم مثل من
و یکی از دلایلی که به من نزدیک شده همین شباهتهاست که خودش حدس زده!
و درستم حدس زده
مهربون بودن و حامی بودنش رو دوست دارم اما به عنوان یه دوست یه همکار نه بیشتر
تازه اختلاف سنی هم داریم که اصلا به نزدیکی بهش فکر نمیکنم
به من اعتماد زیادی داره تو کار و همه چی رو به من میگه!
ولی واقعا نمیخوام فکرمو درگیرش کنم!
دیشب کلاسمون خیلی خوب بود
تا 12 طول کشید البته رسما تا 11 بود
ولی منو استاد و حدیث تا 12 گپ زدیم همیشه همینه همه رو دک میکنیم
کنیم که خودمون سه تا بمونیم
دیشب خوابم نبرد و تا 4 بیدار بودم
و بعدشم که تا لنگ ظهر خوابیدم
امروز حس کار کردن ندارم ولی باید برا رییس کلی کار بفرستم
یکی دوتاش تموم کردم فرستادم
و یکیشم که خیلی طولانی بود رو گفت نمیخواد فکر با چشمت اسکن کن نظر کلیت رو به من بده نمیخواد خودتو اذیت کنی
تهشم چیزی ازاین گزارشها طولانی در نمیاد خدا پدرش بیامرزه!
حس ناهار درست کردن نداشتم
و همبرگر خونگی گذاشتم بیرون که درست کنم
چندروز نرفتم بیرون بخاطر الودگی کسالتم بیشتر بخاطر همینه