خواب مداوم!

امروز صبح که بیدارشدم 

لوبیا خیس کرده بودم اول اونو گذاشتم رو گاز

و چایی دم کردم

باز اومدم خوابیدم

البته خواب نه دوست دارم رختخواب بمونم 

چون خونه سرده آدمی دیگه چند وقت پیش از گرما شکایت داشتم الان از سرما!

یه سری با تپل حرف زدم و قرار شد عصری جلسه بذاریم باهم 

که نشد تاالان

برا ناهار هرچی فکر کردم چی دوست دارم لوبیا پلو به ذهنم رسیدم

و درست کردم و یه سالاد شیرازی ریز هم خرد کردم با لذت تموم سبزی شستم

حسابی برای ناهار به خودم حال دادم 

البته برا فردا هم لوبیا پلو موند

بعد ناهار خوابم برد عجیب خوش خواب شدم روزها

و حس بدی دارم از این خوابیدن های زیاد

همونطور که کم خوابی منو میکشه پر خوابی هم اذیتم میکنه چاقم میکنه وبی حوصله!

و یکم با رییس حرف زدیم 

این هفته کارام سبکتره انگار و رییس خوش اخلاق تر

یه سری کارها خودم بدون اینکه بهش بگم باایده خودم انجام دادم امروز کیف کرد!

هیچ ایرادی نگرفت!

یه کاری هم هست چندروز کش پیدا کرده 

چون دیر به دیر میخونه جواب میده 

امروز احتمالا تمومش کنیم امروز هست

و تپلم گفت با رییس کارت تموم شد بهم بگو حرف بزنیم 

 

داداش سرصبحی گفته بود حس من به خواهر بالاتر از پدر ومادر و دلتنگیم واسش بیشتر ازاوناست

گفت حالش خوب نبوده این دوروز هنوزم گرمازده بوده 

و بچها اصلا اصفهان رو دوست ندارن

اره به منم زنگ میزنن همش غر میزنن که اینجا رو دوست نداریم!

یکم حرف زدیم و تا ظهر چت کردیم و حرف زدیم قرار شد عصر زنگ بزنیم بهم و درمورد یه کاری صحبت کنیم داداش میخواست یه کاری یادم بده

 

امروز هرچی میخواستم اجاره و اقساط پرداخت کنم رمز پویا ارسال نمیشد عجب اوضاعی داشتما

بعد اومدم از یه کارت دیگه ام که مبلغ داشت و اینا واریز کنم بازم رمز پویا نمیداد

عصری که درست شد نگاه کردم دیدم من اون کارت دومی رو اشتباهی میزدم! مال مرحوم بوده!

گاهی یه سری خرید داشت من براش انجام میدادم  وقتی نت نداشت

بعد قضیه ابادن و اون ساختمون ناراحتم کرد یاد پلاسکو افتادم

 جالبه بدونید به اون اقای عبدالباقی کلی جایزه دادن بابت ساختن این ساختمون وچهره موندگار صنعت ساختمونم شد!

دیگه حدس بزنیدباقی مدیران و .... پروژه هامون دست کی میسپرن و از ماست که برماست!

-------

رفتم تا سرکوچه شیر و ماست بخرم حدود 30 درصد گرون شده! به به به این مملکت گل وبلبلمون!

وسط راه بچه داشتن تو کوچه بازی میکردن دارت بازی میکردن دارت پرت کرد من سرمو خم کردم وگرنه میخورد تو چشم

بعد یه پسربچه 4 ساله بانمک با چشای زمردی اومد گفت خاله دیدی چقد خوب پرتاب کردم؟

خواستم بگم بله فنقل خان اگر منظورت نشونه رفتن چشای من بود

ولی نگفتم و خندیدم گفتم  مراقب باشید و وسط کوچه بازی نکنید خطرناک برید دم در خونتون بازی کنید ماشین رد میشه ها 

گفت من خودم مراقب خودم هستم!!!خندید:))))) بچه پرو بود کلا

ولی با نمک بود حرکاتش

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان