خوب امروز بالاخره رفتم پیاده روی هرچند سختم بود هوا الوده بود
ولی خوب رفتم
زنگ زدم اقای نون سنگکی هم برام نون گذاشت اژانس فرستادم براش و اب تصفیه هم اورد واسم خیالم برا چند هفته راحت شد
از نون خریدن و اب تصفیه
رییس هنوز جواب نداده من از فرصت استفاده کنم امشب برنامه بچینم برا خودم
برا شامم ناگت گذاشتم بیرون
خیلی گشنمه از غروبی نمیدونم چرا
فکر میکنم بخاطر پیاده روی و کار فکری باشه
آجی هم زنگ زد رسیده بود
رفته برامنم لباسشویی قیمت گرفته بود و زنگ زد گفت اقاهه گفته به خانم مهندس بگو بیا تمام قسطم ورداره مشکلی نیست
و فقط 2.5 درصد میکشم روش
گفتم باشه حالا تا من بدهی هام سر کولر صاف کنم تا بعد!
داداش بزرگه هم این چند وقت بعد فوت داداش درگیر استعفاش بود
قبول نمیکردن حالا بعد 4 ماه کج دار و مریض پیش رفتن باهاش راضیش کنن نشد
و امروز رسما دیگه پست تحویل داد که برگرده به بندر و کار قبلیش
میگه فهمیدم زندگی با ارزش و باید از لحظاتش استفاده کنم و کنار خانوادم باشم
مامان هم کمی راحتتر میشه که پسرش بندر باشه و کنار زن و بچه اش
این هفته هم چالش کتابخونی داریم وباید 4 شنبه جلسه بذاریم برای صحبت در مورد کتابی که خوندیم نمیدونم میرسم بخونم؟
امسال کتاب خوندنم خیلی کم شده چون همش گرفتار کار بودم
ولی استفاده از اینستا گرام رو خوب کنترل کردم وبه زیر یکساعت رسوندمش که اونم همش برای کارم هست
فکر میکنم برای دوماه اول سال همین خوبه:))) و راضیم از خودم و امیدوارم بتونم ماه جدید به باشگاه هم برم