عنوانم خیلی ربطی نداره جز اینکه دارم یه چایی دم کرده خوش طعم میخورم:)
دیشب بعد هزار سال با الف حرف زدم
نمیدونم اخرین بار کی بوده؟ فقط یه چیز مبهمی از دلداری هاش وسط مراسم داداش یادم هست
که هی پیام میداد و ....
دیگه یادم نیست واقعا
از همه دوری میکنم
دیشب بندرعباس بود ورفته بود ماموریت داشت میگفت مدیریت منطقه رو کلا تحویل داده
گفتم خوب چرا؟
گفت هیچی همش زندگیم شده یه چمدون به دست و اینور و اونور ماموریت و تا 7 سرکشی به شرکتهامون و بعد میام هتل
همه غم دنیا میریزه روی دوشم ....
درک میکنم این زندگی آسون نیست
و میدونستم خودش خسته میشه از هفت روز هفته سفر بودن و هرسری یه جایی بودن
اونم با سرویس حمل ونقل کشور ما و اوضاع نامناسب پرواز های بی کیفیت
هیچی دیگه گفت امشب اخرین شبشه و دیگه از فردا که برگرده تهران
تو یه فیلد دیگه شرکت میخواد کار کنه و میخواد حداقل شبها خونه خودش باشه!
به من گفت به حرف مردم چیکار داری؟ چرا نمیری ارایشگاه چرا اینطوری شدی
گفتم من کاری به حرف مردم ندارم دوست ندارم اصلا به خودم برسم خیلی
دلم غمگین داداشمه
میگه توخیلی سختی کشیدی ازوقتی شناختمت تو سختی بودی
گفتم رنج اجتناب ناپذیر الف
رنج کشیدن یه مساله اجتناب ناپذیر و مخصوص آدمیه
میگه باز فیلسوف شدی؟
گفتم اره سختی زیاد کشیدم
ومیگه اره و ادم سابق نمیشی موجا
این رنجها عوضت کردن
گفتم اره خودمم دیگه ادم سابق رو حس نمیکنم واقعا
مثل اون شب که دور همی بودیم خونه لیلا
من همه ی تلاشم تظاهر به این بود موجای سابقم!
و تلاش لیلا برای عادی نشون دادنش!
همین
بهم میگه میدونی هنوزم خیلی من دوستت دارم
گفتم لطف داری!
و مکالمه رو تموم کردم
من والف به درد هم نمیخورم اینو هزار بار بهش گفتم
ما شبیه ترین ادمها به هم هستیم و این خطرناکه
من میدونم الف و من نمیتونیم دوام بیاریم کنار هم
حداقل خودمو میشناسم من الف رو تبدیل میکنم به یه ادم دیگه
الف در حالت عادی گیر بده نیست اصلا مرد حساسی نیست
ولی وقتی کنار منه تبدیل میشه به یه ادم حساس غیرتی
اینو تو دوسه باری که همدیگه رو دیدیم و اهواز بودم فهمیدم
وخیلی چیزهای دیگه بحث های تموم نشده و اعتقادات مشترکمون
میتونه گاهی مارو به بحث بکشونه
وچقد غمگین میشم از تنهاییش
که هنوز تنهاست ما دو تا ادم تنهاییم دور از هم
و کنار هم نمیتونیم دوام بیاریم.
از اقای ی هیچ خبری ندارم
وقتی اینستام رو دی اکتیو میکنم میدونه نیاز به خلوت دارم
و وقتی دیگه خیلی خیلی نگرانم بشه پیام میده
الان نگرانیش به حدی نرسیده که نتونه تحملش کنه!
خوب من برم که امروز رییس ازم کلی ایده خواسته:))))))
و دیشب پیام اشتباهی ماونش رو برای من فرستاد:)
البته چیز بدی نبود :)