شب خوب:)

بااینکه دیروز میتونست روز خوبی نباشه

و من غصه ام بشه

به دلایلی که تو دل خودم بود

اما دختر دایی که بهم ریخته بود لیلا هم دوست داشت از خونه بزنه بیرون

گفتم پاشین بیاین خونه من 

کار خاصی ندارم تو خونه دست و دلمم نه به کار خونه میره نه به کارهای دیگه

دیگه لیلا پاشد آژانس گرفت اومد کلی هم گوشت وحبوبات و... آورده بود که آش درست کنیم

خب چه کاریه عنتر خانوم من دعوتت میکنم با غذا میای

فکر کرده بود من بیکارم این مدت ممکنه تحت فشار اقتصادی باشم

ولی اینو نگفت گفت که چون من دلم آش سبزی خواسته 

و تو فقط بلدی درست کنی پس باید موادشم خودم میاوردم 

دیگه پاشدم حبوبات که خیس خورده بودن خودشون و گذاشتم بپزن 

گوشتم گذاشتم پخت و همه ی وسایل پذیرایی هم آماده کرده بودم روز میز گذاشته بودم 

بارون شدید بود زدم بیرون برم پفک بخرم لیلا عاشق پفکه و بخصوص تو دورهمی هامون

رفتم پفک و نون و رب خریدم از فروشگاه نزدیک خونه همونکه پسرش رو من کراش داره

پسره تو مغازه بود منو دید یه چیزی گفت نشنیدم یعنی بلند گفت بشنوم ها ولی من نشنیدم 

بعدش که چیزای مورد نیازم گذاشتم تو سبد و اوردم حساب کنه گفت خیس شدین که 

من با خودم چتر اوردم نیازی ندارم بهش ببرش باخودت خیس تر میشی مریض میشی

گفتم نه مرسی من خودم دوست دارم زیر بارون راه برم

بارونی تنم بود اخه خیس نمیشدم که کلاه هم داشت!

یه لبخند ریزی اومده بود رو لبام از اقبالم همیشه یا پیرها رو من کراش میزنن یا خیلی خیلی جوونها :)))

تا رسیدم دم در خونه لیلا هم رسید

قلیون هم اورده بود خانم قایمکی از شوهرجانش قلیون هم میکشه اما منو دختر دایی دوست نداریم

زغال هم خودش آورده بود دیگه براش زغال گذاشتم و قلیونش رو چاق کرد نشستیم به حرف زدن از هر دری

زن داداش دومی من و زن دایی لیلا خواهر هستن 

و کلی حرف مشترک داریم همیشه گاهیم غیبت می کنیم:))))

دختردایی هم که میگفت میخوام تنها باشم نیومد 

بعدشم آژانس فرستادم دختر لیلا کلاس بود آوردنش خونم 

و اونم قابلیت های پایه شدن رو داره:)))))

تا ساعت 1 نمیدونم چطوری گذشت از 3 بعد ازظهر تا یک شب همش سرپا بودم ولی خوش گذشت 

دختر لیلا میگه وای خاله تو چقد با حوصله اشپزی میکنی چقد حوصله داری:))))))

آش بسیار عالی شد کیف کردیم 

آخرشبم فرنی درست کردم خوردیم رو آتیش درست کردم 

چون از ساعت 8 دیگه سرد شد ومنم بخاری روشن نکردم رفتم زغال خریدم منقل روشن کردیم 

بعد دختر لیلا میگه مامان لطفا همیشه منوبیار اینجا :)چون اکثرا دور همی هامون بدون بچه است

زنگ زدم داداش پارمیس رو بیاره که باهم دوست شدن تو مدرسه 

داداش میگرنش عود کرده بود و بچها رو برده بود خونه داییش گذاشته بود چون میدونست من مهمان دارم .

دیگه گذاشتیم برا یه وقت دیگه.

داداش هم دیالیز شد دیروز و کمی بهتر اما باید چندجلسه پشت سرهم دیالیز بشه 

و اب ریه هاش هم مقداری تخلیه شد

خداروشکر حال عمومیش امروز بهتر

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان