از اون شب که رفتم خونه دختر دایی با فاطیما
قرار شد یه سری تکنیک مطالعه رو باهم پیش ببریم
دختر دایی بین فایلهاش یکی رو انتخاب کرده بود باهم پیش ببریم و به صورت خلاصه برا من ویس گذاشته بود
و جالب بود تکنیک هاش حالا کاربردی شد براتون میذارم
خوب لیلا که باید برای دکترا بخونه
دختر دایی برا پست داک
و منم که زبانم
و قرار شد لیلا هم باما پیش بره
امروز من محدود کردم اپ های گوشی رو
و جواب گرفتم از این محدودیت
و نشستم دوسه ساعت مفید استفاده کردم از بدون گوشی بودن
ناهار از دیروز قرمه داشتم
و فقط باید گرم میکردم و کار خاصی تو خونه نداشتم
امروز بسیار هوا سرد شده
و من لذت بردم کل روز مه آلود بود
باشگاه شلوغ شده دوست ندارم شلوغیش رو نوبت نمیشه برا دستگاه ها
ولی راضیم و امروز دقیقا سه هفته است من باشگاه میرم و هفته ای سه روز تقریبا ورزش کردم
و تغییرات بدنی هم داشتم
فردا هم بخاطر تعمیرات تعطیل کردن و من باید کار استاد رو انجام بدم وبهتر هست برم پیاده روی تا باشگاه
هنوزم دخترها برا فردا برنامه نذاشتن
فاطیما هم تماس گرفت که خانواده اقا دوباره زنگ زدن و قرار گذاشتن برا جمعه
وچون راه دورن و 8 تا 9 ساعت تو راهن
شاید شب نگهشون داریم و بستگی به نظر بابا داره!
که خوشش بیاد ازشون یا نه ولی در کل داداش بسیار مهمان نواز هست
و بعید میدونم اگر خودشون اصرار به رفتن نکنن داداش شب نگهشون نداره در هرصورت ناهار که اونجان و استرس داشت یکم
هنوزم به خانواده ما و خانواده زن داداش نگفتن چون برا داداش جدی نیست قضیه!
و فقط من میدونم و منم مامان اینها میخواستن برن خونه داداش گفتم امروز برید که اخر هفته شیرازن و نیستن:)))))) الکی:)
به فاطیما هم گفتم اینو بگه که لو نره قضیه!
دیگه همینها منم برم به کار وزندگیم وزبانم برسم که دوسه ساعت دیگه کلاس دارم. شامم باید درست کنم