الهی شکر امروزم سپری شد!

امروز سخت درگیر بودم استاد باز یه سری کار خواسته بود

و منم که چندروز نبودم و قبلشم که اصلا شبها خونه نبودم که بخوام کاری کنم

دیگه خلاصه چسبیدم به کار

ساعت 4 هم یه مصاحبه داشتم با یه استارتاپ کانادایی که مدیرفنیشون ایرانی بود

هرهفته پیش که تماس گرفت من متوجه شدم که تخصص من بدرد اینها نمیخوره

ولی نمیدونم چرااصرار داشت که حتماباهاشون مصاحبه کنم

امروز خداروشکر کار قرار داد اولی اوکی شد و بیمه و اینا رد شد

ولی حقوقش خیلی نیست البته من نیازی نیست هیچ فعالیتی داشته باشم!

سردم بود همش بخاطر دیروزکه چندساعت تو سرما بودم

بعد ناهار یکم استراحت کردم و بعدم پاشدم حاضر شدم برای مصاحبه چون ویدیو کال بود تو زوم

ساعت 4 تماس گرفتن و صحبت کردیم و تا 4ونیم هم بیشتر طول نکشید چون گفته بودم بعدش کلاس دارم

و همونطوری که حدس میزدم اصلا به رشته من مرتبط نبود ولی قلقلک شدم برم یاد بگیرم اون بخش کارو!

خداروشکر قیافه ام هم خیلی خوب بود تو تماس:)))))))

بعدش سریع پاشدم رفتم باشگاه و حسابی تلافی این چندروز گذشته رو درآوردم

مامان لیلا و خاله اش اومدن پیشش زنگ زد دعوت کرد شام بیا مامانمم دوست داره ببیندت

راستش نه میلی داشتم برم نه وقتشو

عذرخواهی کردم و نرفتم

کلی کار سرم ریخته زبانم مونده دوهفته است نخوندم دیگه باید این هفته جبران کنم

خونه رو مرتب کنم از دیشب وسایلم هنوز نصفش تو ساکه

یکمم خرید از بیرون دارم باید بدم آژانس انجام بده

دیگه همین من برم شام بپزم و موهام خشک کنم

و به زندگیم و درسهام برسم.