یلداتون مبارک

من که این هفته همش حس مسافر بودن داشتم

دقیقااز هفته پیش که هیچ شبی خونه نبودم این حس شروع شد 5 میرفتم باشگاه تا 7

بعد که برمیگشتم میرفتم بیمارستان

موقعی که میومدم هم ساعت 12ونیم یک بود وقت خوابم

این هفته ام که همینطوری گذشت

دیشب هم خونه لیلا بودیم شب یلدامون زودتر گرفتیم

من از باشگاه اومدم هلاک که میگه ام مال یک دقیقه اشه

دیروز برنامم خیلیییییی سنگین بود از اول تا آخرش نفس زنان و عرق ریزان بودم

هی مربی میگفت نه باید بهت فشار بیاد ادامه بده

رسیدم خونه سریع دوش گرفتم ولی موهام خیس نکردم چون شب قبل سشوار کرده بودم وقت نداشتم دوباره سشوار بکشم

سیب زمینی هام رو هم گذاشته بودم بپزه

ظهر هم رفتم قلم خریدم و یه سری خوراکی برای دورهمیمون

وعیادت لیلا قلمم برا لیلا خریده بودم که براش پاش خوبه

برا مامان کیک درست کردم و ژله پفی

نخود پختم

و همه ی اینا رو دیروز انجام دادم

دیگه دوش که گرفتم سیب زمینی هارو رنده کردم و جعفری و تره و ادویه اضافه کردم و سریع دویدم از روبه رو نون لواش سرد خریدم

و سمبوسه ها رو هم اماده کردم و آژانس گرفتم و رفتم خونه لیلا

صاحبخونه نازی اومده بود عیادت لیلا گویا باهم رفت وامد دارن

دیگه شام اونم نگه داشتیم

من تارسیدم رفتم آشپزخونه و ماکارونی درست کردم که بسی عالی شد ولی استرس داشتم خراب شه اخه تعدادمون زیاد بود

نازی هم خودش رسوند رفته بود خرید یلدا برا مامانش اینا که اونم امروز بره شهرشون

سبمبوسه هارو هم سرخ کردم و میوه شستم

تااومدم بشینم دیدم وا ده ونیمه

من همش سرپا و خسته و گشنه از باشگاه دیگه شام کشیدم و خیلی خیلی دوست داشتن و همه غذاها خورده شد

بعدم صاحبخونه نازی ظرفها رو شست نذاشت مابشوریم

بعدش دیگه رفت و ما با خیال راحت ولو شدیم وسط

بچها میگن نگرانتیم بخاطر گرونی قید استقلالت رو بزنی

بیارو ما حساب کن

و ما ساپورت مالیت کنیم تا چند وقت که موج گرونی بگذره!

گفتم نه شما به چه چیزیهایی فکر میکنید

نمیدونستم مستقل بودن من رویای خیلی از دخترهاست

نمیدونستم اونا ارزوی دست نیافته خودشون در من میبینن

ساعت دوازده هم نازی منو رسوند خونه یه بارون نم نمی هم بود

هنوزم بارون اینجا دلم میخواد تموم نشه

خیابونها خیس و پراز انعکاس خودمون

الانم کیک رو تزیین کردم و همه چی آماده است

داداش نمی تونه بیاد دنبالم رفته تهران

و دیشب زنگ زد هماهنگ کرده خانم دوستش بیاد دنبالم اونم امشب میخواد بره شهرمون شب یلدا کنار شوهرو خانواده

گویا کار خودش اینجاست کارشوهرش اونجا

و بچها ولی پیش خودشن و اخرهفته ها میاد شهرمون

بهش پیام دادم و.... گفت یکساعت قبلی که بریم خبرت میکنم که هوول هولی نشه

دیگه اینطوری هاست مامان کشت منو از بس زنگ و اصرار که باید باشی وباید بیای

هیچ وقت اینطوری نبوده

برم که خونه در حد ترکیدن کثیف و شلخته است

خونه رو مرتب کنم و دوش بگیرم و ببینم چی میشه.

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان