خوب دیگه من دیشب خونه رو مرتب کردم که امروز خریدهارو انجام بدم
دیشبم تا ساعت 10 حسابی خوابیدم
چون خسته بودم هم خسته ورزش هم خسته از کار خونه
بیدارشدم زنگ زدم زن داداش گفت که هنوز مادرش اتاق عمل
داداش هم زنگ زدم گفت چندبار رفتم به زن عمو زنگ زدم و اوکیه الان اتاق عمله و ما ناهار درست کردیم دیگه
و سختش نکن برا خودت!
منم سریع صبحانه خوردم و رفتم خرید کنم
تا نوبت من شد تو مرغ فروشی شد یکساعت
من دیگه توی این یکساعت شیروماست میخواستم و یکم تره باری اونارو هم خرید کردم و برگشتم مرغ فروشی چون میشناسه
تو کوچه است دیگه تا رسیدم نوبت من شد و برام مرغها رو تیکه کرد و اومدم فروشگاه یکم حبوبات واینا هم خریدم
دستهام داغون بااین همه خرید خوبه همش تو محله خودمونه
بعد زنگ زدم زن داداش زن عمو عملش تموم شده بود
و راه پله رو تی کشیدم و اومدم مرغها رو بسته بندی کنم
که داداش بزرگه زنگ زد گفت خیلی بد مهمونی ها:(
حالا نگو تو واتسپ پیام داده بهم و اونم نیم ساعت پیش من خرید بودم
حالا من فکر کردم صبح پیام داده نخوندم
گفتم وا خوب تو نیم ساعت پیش پیام دادی من بیرون بودم تازه زنگ میزدی که
من به زن داداش چندباری زنگ زدم گفت من توماشین نشسته بودم بیرون بیمارستان که وقت اینا چیزی نیاز نداشته باشن
حالا خوبه بیمارستان نزدیک خونه منه
و هم نزدیک خونه داداش البته
دیگه تعارف کردم گفتم خوب بیااینجاکه گفت ناهار خونه داداش هستن و اگر بیاد همون زن داداش فقط میاد
دختر عمو هم همراهشون بود
ولی چون عمو بنده خدا چندساله از عهده کاراش برنمیاد و سکته کرده دخترعمو باید اونجا باشه
ان شالله زن عمو زود خوب بشه بنده خدا همه کارهای عموگردن خودشه و پوشک میکنن عمو رو وسخته واقعا اینطوری خودشم مریض باشه
مامان میگه من نمیدونم تو چراایقدی اصرار میکنی بیان خونه ات و.... تو یه نفری داداش مرد خونه است اونجا برن راحتترن نزدیکترن به بیمارستان
منظورش بد نبود به فکر منم بود و اینکه زن عمورو اندازه خواهرش دوست داره
منم همه بدی های خانواده عمو رو از یاد بردم
وواقعا زن عمو عین مامانمه برام فرقی نداره
خلاصه خونه تمیز و حسابی مرتبه
اتاق خواب هم یکم کار داره فقط
میوه هارو سستم و خشک کردم
و یخچالم صبح حسابی مرتب و تمیز کردم
ظرفهای مهمونی رو مرتب کردم
داداش دوباره الان زنگ زد گفت ناهار خوردن میرن پیش زن عمو اونجا زرشک پلو خوردن
من میخوام براشون خورشت قیمه درست کنم
چون زن داداش صبحی گفت برام خورشت درست کن تازه دندونم عصب کشی و روکش کردم
و هی میگفت دیشب خوشحال بودم که شب میام پیش تو
نمیدونم وقت دارم کیک درست کنم یا نه؟
الانم باز داداش کوچیکه زنگ زد گفت مامان یه سری خوراکی گذاشته برات بیارم وهم بیایم ملاقات زن عمو و برگردیم :) به فکر منه توی این اوضاع
دیگه خلاصه همین