این روزها یه دخترک که در درونمه فقط شادی و بازی کودکانه میکنه مثلا

دارم پیاده روی میکنم یه دخترکی درونم میدوه:)

و من بسی دوستش دارم

دیشبم با فاطی و زن داداشش یکم حرف زدیم میخواستم کاپشنم رو کنم تو چشمشون:)

میگه عمه خیلی دلت جوون شده همش رنگهای شاد میپوشی:)) معلومه به مامان بزرگ کشیدی:)

مامانم همیشه رنگ های روشن میپوشه هچ وقت مشکلی نمیپوشه

بخوادم برا کسی لباس تیره بپوشه که فوت شده لباس سبز تیره وسرمه ای میپوشه

قربونش برم ان شالله 120 سال دلش جوون باشه مامانم.

ولی من بهش نرفتم

ولی جدیدا دوست ندارم لباس تیره بپوشم هرچند خوب مشکی به من خیلی میاد نه بخاطر ایرانی بودنم

بلکه بخاطر رنگ پوستم و رنگ چشام مشکلی رنگ جذابتریه واسم

خلاصه دخترا از کاپشنم خیلی خوششون اومد

کلاس دیشب به لطف م*ین و عمه هاشون برگذار نشد بخاطر نت یعنی یک ساعت وقت گذاشتیم قطع میشد چون سرورش ایرانی نبود.

و دیگه من بجاش نشستم یکم نوشتم و برون ریزی داشتم بعد رفتم راه پله نشستم و دمنوشم رو خوردم

بعد رفتم دوش گرفتم و سشوارم رو تست کردم موهام خیلی خوب صاف کرد

وراحت بود کار کردن باهاش

بعد کلی عکس مسخره گرفتم تو اسنپ چت

و بعدم لالا.

باز وقت گذروندم تو اینستا شده 1.30 دقیقه باید برگردم به روال سابق

پیج شخصیمم ببندم و برسم به درس و زندگیم .

اگر این بازیگوشی ها بذاره

یه سری ادمها هستن میشنن تو خونه همونطوری که دارن گل میزنن یا مثلا مشروب خوردن و مست کردن

میشنن شعر و ور میگن.

یکیش مثلا در مورد مجرد بودن و بدبختی هاش میگن

زندگی مجردی صبحانه ای خوشمزه و نمیدونم شامی دلگیر و افسرده کنندست

بعدم هرکی تو فامیل واست میفرسته که بدونن اوه مجرد نمون متاهل شو ...

منم دیروز زدم ت وبرجک همشون گفتم والا من خیلی بالذت غذا می خورم بخصوص شام رو دوست دارم و نه تنها دلگیر کننده نیست

خیلیم حال بده هست

خوب من برم که به کارم برسم.