نمیدونم شاید فکر میکنم زندگی میدون مسابقه است!

که روزهایی که زندگی معمولی وبدون دستاوردی دارم حس کسالت و بیهودگی میکنم!

قرار شد سه تاییمون باهم خرید کنیم این هفته و سوسیس و کالباس درست کنیم و ناگت و استیک مرغ

و مایه فلافل برای این ماهمون:)

دیگه منم امروز نرفتم خرید و ماهی و مرغ هایی که مامان گذاشته بود رو بسته بندی کردمو

و مامان ماست و شیر هم خریده بود برام یه عالمه ماست و شیر گذاشته

ظهرهم نخوابیدم

و خونه هم کار خاصی نداشت بجز شستن سرویس و لباسها

که انجام شد

البته وضعیت کابینتهام اصلا به میلم نیستو باید حتما یه تمیز کاری اصولی انجام بدم

ولی امروز حسش نبود

یکی دوساعتی عصر درس های مهندس مرور کردم

25 ساعت فیلم اخه من وقت نمیکنم همشو ببینم مجدد تا روز دوشنبه که

فقط یه تیکه های که حس میکنم نیاز به تکرار هست رو میبینم

و بعدم پاشدم ابروهام مرتب کردم و ناخنهامو و لاک زدم

 و از نون هایی که مامان گذاشته بود  خوراکی ها گذاشتم برا داداش

بهش زنگ زدم من میارم برات چون سرکلاس بود

و دیگه رفتم تا دم در خونه داداش و خوراکی ها رو گذاشتم تو یخچالشون و برگشتم

زن داداش سرکار بود و شیفت عصر

فقط پارسینا داشت تی وی می دید که تعجب کرد منو دید :)))

داداش هم پیام داد بابا بیا بالا من طبقه بالام سر کلاسمم گفتم نه دیگه میرم

دیگه برگشتم خوبه خودش 3 کیلومتری پیاده روی شد

و برگشتم دمنوش درست کردم و شیر گرم کردم خوردم الانم میشینم باز پای فایلهای مهندس و بعدشم زبان اسپیکینگ میفرستم برااستاد

واحتمالا فیلم ببینم و لالا