خوب امروز اوضاع اینطوری شد که یکهو طوفان شد یکهو هوا خنک شد یکهویی هم بارون!
و بنده کیف کردم از تجدید دیدار با بارون عزیزم!
بعد اون یارو زنگ زد گفت رییسم اصرار اصرار پاشو بیا تهران مصاحبه!
گفتم نمیام! نه هزینه میکنم بابت نه اینکه جونمو به خطر می اندازم !
اونم شروع کرد به ناراحتی عین این پسرها که بهشون اول اوکی میدی بعد میبینی به دردت نمیخورن
که وای من واسه تو صبر کردم عمروجونمو گذاشتم و ....
من به قولم عمل کردم تو نکردی!
انگار من مثلا چیکار کرده واسم؟
اگر عرضه میداشت رییسش راضی میکرد میگفت اسکل خان وقتی یکی درخواست دورکاری میده
یعنی حتی مصاحبه هم حضوری نمیاد! سوابق بیمه و کاریشم که مشخص دیگه
گفتم نمیام و تمامو و خلاص
منم نگفتم برات صبر کردم دوماه و به کسی قول همکاری ندادم!
بعدم مگه بابت صبر کردنت پول بهم دادی؟
70 روزومه براش فرستاده بودن کشکی؟ خوب یعنی درخواست دادی تو سایتها ولی کسی به درد بخور گیرت نیومده من بدردت میخوردم که صبر کردی
به والله از روز اولم گفته بودم من تهران بیا نیستم اینو اولش به همه میگم
چون تا رزومه ام میبینن میگن بیا تهران اصلا بیا اینجا همکاری کنو...
خوب من یه اپشن دیگه داشتم اونم الف جان برام ردیف کرده بود یعنی بنده خدا واسطه شد
اونا صحبت و مصاحبه داشتن با من رزومه گرفتن بعد یک ماه بررسی گفتن
اوکیه ولی اگر همکاری کنی ایقد حقوق میدیم همکاری پاره وقت ایقد!
در هرصورت حقوقش پایینتر اون یارو هیزه بود ولی برای من بهتر
چون بسیار ادم محترمی بود و من واقعا به دلم نبود بااون یکی همکاری کنم بابت رفتار بی ادبانه اش
امروز به الف زنگ زدم با من شیرازی حرف میزنه عین خانوادش
و سرکار بود میگفتم بذار قطع کنم خوب چه کاریه چون وسطش هی میومدن ازش امضا میگرفتن و... همکاراش صداش میزدن
گفت نه بعد عمری زنگ زدی بگم قطع کنی دیگه از تب وتاب تهران رفتن افتاده!
و خسته بود
همشم از اول تاااخر صحبتمون عین دایی مامان حیفی دختر حیفی دختر بیا وارد رابطه با یکی شو دختر بیاازدواج کنی
دخترجان فلان دختر جان بهمان
گفتم عین این پیرزنها نصیحت نکن منو گوشم بدهکار نیست تو به فکر خودتی نه من!
منکه امروز بگم بهت وارد رابطه شدم سکته میکنی والا
بعد حرف وسط کشید فلانی چطور ادمی؟ گفتم مزخرف!
میگه حدس میزدم با تو همکلام بشه شروع میکنه به چرت گفتن و مخ زنی
من هزار بار به آشغالها میگم میخواین مخ هم بزنید عین ادم درخواست بدید طرف یا رد میکنه یا قبول
کلی کفری شد گفتم خودم حسابش رسیدم امروز زنگ میزنه خبر بده برا همکاری من حتی مدارک هم بهش دادم
اما جوابم منفی امروز میگم نه فقط دعا کن بگه بیا تهران!
که همینم شد:)))))))
حالا صحبت های اولیه گفته شده با کار دوم و بهشون زنگ زدم چون منتظر بودن
خیلی خوب برخورد کرد و قرار شد من مدارک بفرستم قرار داد رو هم پست کنن
قسمت شد من دیگه همکار تبریزی ها بشم
همه ترک تبریزن!
وقتی بارونه به نظرتون شام باید چی باشه؟
بله اش
بنده بساط اشم گذاشتم برم کلاسم الان
و در حین کلاس اشم بپزم
رفتم باقلوا هم خریدم
عین چی این روزها فقط میخورم!
