اینکه شبها بدنت اونقدری هایپر که انگاری کل روز رو انرژی زا زدی!
بعد کلاس دیشب من خوابم نبرد
نشستم پای قسمت دوم سریال اتاق قرمز
منی که چقد گارد داشتم نسبت به فیلم ترکی
و هیچ وقت دنبال نکردم سریال های ترکی رو
این سریال عالیه و دوستش دارم
پیشنهاد میکنم حتما ببنید با توجه به اینکه هر قسمتش دو ساعت و خوردی هست
میشه درچهار قسمت دید این دوساعت و خوردی رو
در خصوص یه روانشناس هست و قصه مراجعه کننده هاش و قصه هر قسمت عوض میشه
دیشب یه عکس فرستادم تو گروهمون بعد لیلا میگه اینکه فقط سه تا خانوم پیر سرحاله؟
بچهامون کو؟
شوهرامون؟
میگم خوب بچها زیر سایبون نشستن اینجا بارون و ما بدون چتریم اخه
ولی میدونی رویای من این بود که مهاجرت کردم
وقتی دختر دایی پیامو دید گفت این عکس به تفسیر من اینه تو مهاجرت کردی
ما اومدیم مسافرت پیشت ذهن منو این دختر میخونه
یه وابستگی هایی بینمون شکل گرفته که فکر میکنم من باید یکم فاصله بدم
من زیادی از وابستگی و وابسته شدن میترسم اینکه یکی بهم وابسته شه یا من به کسی!
بعد قضیه نرگس و مرحوم دلم رو به درد میاره
البته من وابستگی ندارم و دوستشون دارم به نظر میاد ولی به مرزهای محکمتری نیاز دارم
گاهی ما مرزمون بین دوستی و صمیمیت و خواهری از بین میبرم اونم وقتی که اعتماد هست
بهشون گفتم من بعد یسال به شما اعتماد کردم تازه
و خوب بررسی کردم همه چی رو فاصله دادم بین دیدارهامون که بشناسمتون تحلیلتون کنم
دختر دایی میگه تو چقد عاقلی
من متوجه نشدم چرا تو از پارسال در مقابل اصرار من به رابطه مقاومت میکردی کم میومدی کم میرفتی
7 ماه طول کشید تازه دعوتمون کردی
گفتم من از صمیمیت با آدمها نمیترسم ولی صمیمیت کار ترسناکی توی این زمونه!
بخصوص که دخترها متاهلن من دوست متاهل خیلی کم دارم یعنی صمیمیتم با متاهلها کمتره
دیشب با استاد کلی حرف زدیم در خصوص پیشرفت من در 5 روز گذشته میگه عالی بوده
و این متد جدید برا توجواب داده
قرار شد برای هفته دیگه بیشتر کنه تمرینهامو
منم باز قول دادم تا پایان دوماه که پیش رو هست رو فقط رو متد استاد کار کنم.