یه عادتی همکار خانمم داشت همونی که تو شرکت پارسالیم بود!
وقتی وارد مجموعه ما شد
و دید از جنوب تا شمال و غرب و شرق ایران
خانم موجا رو میشناسن همکارها و براش احترام قائلن و کارش راه می اندازن
بخصوص از بابت اینکه کلیه مدیران بالا دستی میشناختن منو و حساب ویژه ای رو من داشتن!
درواقع من مدیر مجموعه بودم نه تریون!
و هردستور و العمل و تغییرات اصلا نظری کاری بود رو با من هماهنگ میکردن
مثلا تریون زنگ میزد به مدیر منطقه ما! اون جواب تلفنش نمیداد
یک دقیقه بعدش من تماس میگیرفتم جواب میداد
و سرهمین قضایا خوب این باعث حساسیت و حسادت بقیه شده بود
اما یه عادتی داشت بی مناسبت و با مناسبت زنگ میزد به شمال تا جنوب و غرب و شرق شرکت
میگفت سلام من فلانی هستم! شعبه فلان!
از این عادتش خوشم میومد!
جالب بود واسم
بعد امروز صبح اول وقت یکی ازمشتریهای خودم زنگ زد و گفتش که پول واریز کرده مبلغ بالا
براش کارش رو انجام بدم
برای ثبت اینا باید به واحد مالیمون پیام بدیم یه شماره مخصوص این کار دارن عکس فیش رو بفرستیم تا ثبتش کنن
بعد که انجامش داد تشکر کردم و گفتم من فلانیم تازه یه شعبه از شما رو گرفتم
خیلی خوب برخورد کرد و گفتم از این به بعد خودم برات فیشها رو میفرستم چون مشتریها خنگن
اشتباه میکنن
باهم زود مچ شدیم و فامیلیشو گفت
و گفت کاری داشتی واحد مالی به من بگو
ایقدری کتفم درد داره که خدا میدونه
دیشب داداش کوچیکه اومده بود اینجا کار داشت اما نیومد پیش من
زنگ هم زد من اصرار نکردم بیاد پیشم! اوضاع رو شرح دادم براش
حالا آجی میخواد 4 شنبه بیاد که با دوستش قرار داره وبرن دنبال یه وام مشترک و...
منم دیشب بهش رک گفتم که 4شنبه کلاس زبان دارم وبرای من مهمه کلاسم
لطفا سه شنبه بیا بعدم قرار بوده 4شنبه من با داداش بیام پیش شما و قبل ده شب خونه خودم باشم برای کلاس
من زبونم مو درآورد بسکه گفتم یکشنبه و چهارشنبه مهمان نیاد پیش من
من کلاس دارم و برام مهمه خیلی جالبه دقیقا کارهای خودشون براشون اولویت
و باوجود اینکه میدونن وقت خلوتیشون پا میشن میان دنبال کارهای شخصیشون و بی اهمیتن نسبت به وقت و برنامه های من
حالا گفت سعی میکنم امروز عصر بیام که صبح کارهاش رو بکنه و اگر قرار باشه ما بریم خونه باهامون بیاد!
اون سری هم ناراحت شده بود
گفته بودم اگر شب قبل اطلاع ندادی به من
وبی وقت اومدی فردا ناهار یا خودت میپزی یا با خودت از بیرون میخری
خوب من سرکارم تا ساعت 4 و عملا نباید از پشت سیستم پاشم
تماسهامم زیاد این بین نمیتونم اشپزی کنم و مهمانداری
اگر شب بدونم از شب قبل مواد اماده میکنم و صبح قبل کارم میذارم بپزه!
ولی وقتی ساعت 10 یکی زنگ میزنه ناهار میام قطعا من اون تایم نمیتونم کاری کنم!
ناراحت شده بود صبحانه هم نیومد پیش من رفته بود بانک دوستش کارهاش کرده بود ورفته بود
به مامانم گفته بود موجا گفته نیا!
اصلا گفتم نیا امادگشو ندارم خوب حق یه آدم شرایطتش محیا باشه بپذیره مهمان
جالبه که چنین انتظاری از زن داداشم ندارن! و هیچ وقت هیچ کدوم پا نمیشن همینطوری برن اونجا
از دوهفته قبل هماهنگ میکنن!
دختردایی میگه دلم یه سفر سه نفره میخواد باهم بریم و بدون بچه و شوهرهامون
اما در واقعیت خوب نمیشه من براش استیکر پی پی فرستادم