سلام و صد سلام با لهجه بوشهری بخونید:))
من دیشب بدخواب شدم تا دو بیدار بودم
فاطیما هم دانشگاه کار داشت میخواست با باباش بیاد گفتم صبحانه بیاید اینجا
فاطی خیلی دوست داشت بیاد اما داداش عجله داشت گفت مشخص نیست بیایم
منم گفتم خوب منکه هرصبح زود بیدار میشم بالاخره اگرم اومدن من وقت دارم صبحانه اماده کنم
تا ساعت دو که خوابم نبرد
بعدم که بیدار شدم ساعت 8 بود آلرام خاموش کرده بودم و خوابیده بودم:)))
زنگ زدم فاطیما گفت اومدیم اما نمیایم چون بابا عجله داره منم واکسن زدم امروز حالم بد شده صبحی
دیگه هیچی اینا که نیومدم استادزبان هم زنگ زد یه سری کار داشت باباش
که دست من بود پول لازم شده بود براش اوکی کردم اندازه نیازش
و استاد پیام داد که کارت خوب بوده و مشکلی نداشته و...
افرین که دست کاری نکردی و راهی پیدا کردی و...
گفت یه کار دیگه هست بیا اینم انجام بده
بعدنگاش کردم کله ام سوت کشید از بابت کدنویسی که باید انجام بدم
تازه میگه واسه فردا میخوامش!!!
میگم نمیشه که اخه ولی مرحله به مرحله هر کد جواب داد یا نداد بهت گزارش کار میدم
تاببینیم کی تموم میشه!
بعد میگه چقد هزینه بهت بدم بابتش که قراردادش امروز امضا کنم؟
منم گفتم 60 درصد به من میدی دیگه
خلاصه نشست روضه خوند و....
ببنیم چی میشه
خوب من برم درگیر کار استاد بشم و بعد تایم بذارم برای خودم.
در مورد تسویه پدر مدیرعامل بیمارستانن و ایشون رفته شهرستان
گویا امروز رییسم بهش زنگ زده و گفته که من در چنین شرایطیم و اوکیه همین روزها برمیگردم
و تسویشون رو میزنیم.
خودمم البته صبح زنگ زدم به یکی از همکارها
گفتش که کار دست من نیست و کارت رفته زیر دست مدیرعامل و اونم مرخصی و نیستش
و کار خاصی نداره همه کاغذبازی های اداریش انجام شده تقریبا
منم به سین گفتم ببین فقط مونده مدیرعامل بگو رییس زنگ بزنه بهش!
اونم بنده خدا به رییس گفت وتماس گرفت و تهش شد این:))))))
خدایا من پول نیاز دارم خیلییییییییی زیاد!