خوب خوب بنده رسیدم
بعد پست عصری من دیگه پاشدم
خونه رو حسابی تمیز و مرتب کردم و بعد رفتم سرویس تا سقف اونقدر سابیدم تا ذهنم آروم شد
و دوش گرفتم و اومدم نشستم گز خوردم با چایی
گزها خیلی خوشمزه است اما شیرین از نظر من اونقدری برا من شیرین که دلمو میزنه!
اجی میگه بیارشون برا من
حالا برم نون میکادو بخرم اینارو بذارم لای نون میکادو ببرم براش بلکه سیر شه:)))))
شامم از پیتزای شب قبل و نودل یک شب قبلترش مونده بود گرم کردم خوردم
همینطوری عین تراکتور مشغول خونه داری بودم تا بالاخره راه پله رو هم بعد مدتها تمیز شستم
و نشستم اونجا به اسمون نگاه میکردم و چایی میخوردم هوا عالیه شبها میشه راحت تو راه پله نشست چایی خورد
اگر همسایه عنتر نشینه روبه رو خونه ام کارتن پلاس هایی که نصب کرده بودم روی در افتادن تو گرما از بین رفتن و پودرشدن
باید برم باز بخرم کاور کنم جلو خونه رو این بی ناموس ایقدی دید نزنه منو
حبس شدم تو خونه.
حداقل تو راه پله بشینم شبها و عصرها
شاید هم عین قدیمها یه پرده دوختم برا جلو راه پله هرچند اصلا دوست ندارم اینکارو کنم
زشت میشه نمای خونه ام
و هم اینکه خودم خفه میشم هوا رد وبدل نمیشه
دیشبم 12 تا برآورد نرم افزاری کاراستاد انجام دادم قبل خواب و خوابیدم بازم خواب عنترخان رو دیدم
نمیدونم چی داد بهم توی خواب میگن خوب نیست مرده بهت چیزی بده توخواب:)))))) خخخ خوب از نظر من اون مرده!
هرشب هرشب تو خواب منه خدایا بسه دیگه:(
امروزم پاشدم پنکیک ژاپنی پختم برا صبحانه و یه حرکت جالب زدم
با قوطی خالی رب گوجه قالب پنکیک ساختم:)))))))))
چقدم خوب شد
هروقت از اینکارها میکنم داداش میگه یاد پرین میفتم تو اون کارتن که باهم می دیدیم
راست میگه
خوب من برم کار استاد تموم کنم که خیلی کار دارم.