پایان جمعه:(

ایقدی من از خودم کار میکشم دوروز آخر هفته

که نمیفهمم کی میگذره و خسته و کوفته میکنم خودمو

فقط حدود نیم سریال دیدم یک ساعت هم خوابیدم.

بقیه اش همش درگیر کار بودم شدید

تا الان که دوتا رطب و یه چایی گذاشتم و اومدم پشت میزم برنامه فردام بنویسم

دلم میخواد دوش بگیرم ولی میترسم باز گلودرد شم میذارم برای فردا صبح

بچها سمنوم خوب نشد اصلا مزه شیرین نداره

من چیکار کنم؟ از مامانتون بپرسید که درست میکنن:)))

کار استاد فهمیدم باید چیکار کنم! ولی دیتاها کارش سخته که میذارم ببینم فردا میتونم دیتاسازیش انجام بدم؟

نمیخواستم برم بیرون ولی رفتم از اون کنار انبار رد شدم خیلی دلگیر بود جمعه

میخواستم برم تخم مرغ و زعفرون بخرم برا ته چین هم هوایی عوض کنم

رفتم فروشگاهی که سر خیابونمون هست خریدم بعد این صندوق داره اقاست یکم گیج میزنه! یه جوریی انگاری تو این عالم نیست

بعد یه خانمه تو فروشگاه بود فقط و کنار صندوق ایستاده بود داشت سینه مرغ میخرید وای ایقدی بااین لاس زد پسره یه خنده های هیستریکی میکرد من دلم میخواست فقط از اونجا برم بیرون بعد خانمه متاهل بود و بچه از تو ماشین اومد بیرون اومددنبالش!

وای میگفت سینه های خوشمزه کاش مزه دارش میکردی کاش تو واسم تیکه می کردیش انگاری وسط یه لایو پ**ورن نشسته بودم:)

عوق واقعا

همون لحظه صاحب فروشگاه رسید داشت با من سلام علیک میکرد پسره خودشو جمع کرد!

دیگه من زدم بیرون به این فکر میکردم واقعا ارزششو داشت اون خرید ولاس زدن اون خانمه؟؟

خوشگل هم بود چیزی کم نداشت

چه بدونم والا

 من زیادی حساسم انگار

اومدم خونه و سیب زمینی و نخودفرنگی و ذرت و قارچ بخار پز کردم و تخم مرغ ابپز کردم با کاهو و جوانه گندمها

وخیار وگوجه یه سالاد خفن درست کردم خیلی سیر کننده  وسنگین بود من نتونستم همشو بخورم

برای یک هفته سبزیجات ومیوه شستم

یخچال تمیز کردم برا بار دوم اشپزخونه رو جارو کشیدم

و کل خونه انگاری مرض دارم:))))

لباسها و کمد رو هم که عصر مرتب کرده بودم

الان دیگه یه جارو و تی دوباره اتاق خواب بکشم و بخوابم

خواهر نصرت رفته طلا خریده عکساش برا من فرستاده!

یه دستبند خریده بود که به نظرم به سلیقه من نبود اما برا اون خوب بود

گفتم مبارکت باشه و... بعد میگه برا خرید باهام میای؟

سلیقه ات رو تعریفشو شنیدم!

گفتم والا وقت ندارم اگر زمانی بود که وقت داشتم آره باهات میام

خواهرش من از سالها قبل میشناسم و تقریبا شبیه خودمه

اما خوب سالهاست ندیدمش و ارتباطی نبوده اصلا!

الان نمیدونم اخلاقش چطوری شده؟

هفته پیش عکس فرستاد باز رفته بود از چینی زرین مدلی که من دارم ایتالیایی خریده بود!

تو استوریم دیده بود گفت رفتم ست مال تورو خریدم

گفتم مبارکت باشه!

خوب چی بگم بهش؟ من مهم نیست کسی از رو دست من خرید کنه

امیدوارم مهر ماه و این هفته ابتدایش براتون سرشار حس خوب و آرامش و زندگی در لحظه و آسونی باشه

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان