ظهر نمیدونم چطوری خوابم برد بعد ناهار بیهوش شدم
نگرانم شب بدخواب بشم
اجی زنگ زد که پس فردا میخواد بیام پیشم یکم با دوستش کار داره و میاد پیش داداش آزمایش بده
منم یکم زبان خوندم و یکم به کارها مشتریها رسیدگی کردم و زود رفتم بیرون برم پست
برگه استعفام رو که امضا و اثر انگشت زده بودم بفرستم
این روزها بیش از هروقت دیگه ای زن بودن توی خاور میانه اذیتم میکنه
عصری که رفته بودم دفتر پیشخوان، همیشه من زنگ میزنم قبلش هماهنگ میکنم
خانمه هم همسرش میفرسته یه اقای مذهبی خیلی جدی از اونا که ریش داره وپیرهنش میندازه رو شلوار!
هیچ وقت حرکت خاصی ازش ندیدم توی این 6 یا 7 باری که رفتم دیدمش
امروز به محضی وارد شدم متوجه شدم که بداخلاق!
اولا که زنگ زدم مجدد عصر خانمش گوشی برنداشت و خودش برداشت!
بعد گفت ده مین دیگه دفترم منم تا پیاده میرفتم میشد یه ربع تا 20 مین
قشنگ مشخص بود دعوا کرده با یکی جدیدا خیلی زود متوج حالات روحی آدمها میشم
نوع سلام دادنش لرزش صداش بی حوصلگیش!
نفسهاش همه نشون دهنده عصبانیتش بود
هرکی هم میومد با لحن تندی میگفت دروببند!
یا بی حوصلگی ردش میکرد که صبح بیا!
اما برا من پرینت گرفت من گفتم خانمتون گفتم که پرینت هم پیش خودتون بگیرم!
واتسپ وب دادم و پیرینت گرفتم و دادم ورفتم روی یه میز که امضا بزنم پشتم به باجه بود تلفنی داشت با خانمش حرف میزد
یهوی داد زد خیلی بدجور داد زد! من قلبم ایستاد که یعنی من فقط باید داد بزنم تا تو ادم شی!
غیر از من دوسه نفر دیگه ام اونجا بودن
من میخواستم حساب کنم کارتخوانشون خراب بود گفت برو صبح بیا گفتم نه من دیگه نمیتونم بیام
از همراه بانک همین الان انتقال میدم
انتقال دادم و خداحافظی کردم و اومدم بیرون
به این فکر میکردم که ما زنها چرا باید جز دارایی و مایملک حاکمانمون
قبیلمون خانوادمون پدر و برادرها و همسرمون باشیم؟
چرا باید پوششمون اونا تعیین کنن؟ چراباید اجازه من دست یکی دیگه باشه؟
چرا باید بچه به دنیا بیاریم اما اسممون تو شناسنامه اش نباشه؟ فامیلیش باباش روش باشه؟
چرا واقعا؟ زنها باید کتک بخورن زنها باید سکوت کنن زنها باید بسازن با بد و خوب یک مرد؟
جایزه اونا توی بهشت یه حوری بهشت زیر پای مادران است... جنگ میشه دخترها رو غنیمت میبرن
دعوا میشه به خواهر و مادر وعمه ات و زنت فحش میدن
نازا میشی روت زن میارن یا طلاقت میدن پسر نمیاری تورو مقصر میدونن!
تصادف میکنی فلج میشی طلاقت میدن ازت مراقبت نمیکنن اما اون تصادف کنه مریض بشه
تو باهاش میمونی و بهش خدمت میکنی! میمیری فورا زن میگیرن میمیره زشته حداقل باید یکی دوسالی بمونی!
یا شایدم هیچ وقت نباید ازدواج کنی.
داشتم به اون زن پشت تلفن فکر می کردم
به همه ی زنهای دیگه....
زنی که تودفتری که به نام خودشه جلو مشتریاش توهین شد بهش
چقد ذهنم این روزها ورم کرده!
رفتم گوشتهامو که سفارش داده بودم گرفتم گفت بشورم بعد چرخش کنم گفتم اره
بعد که شست و چرخ کرد کشید!!! من فکر میکردم پشت ترازو داره و اولش میکشه بعد چرخ میکنه!
وقتی گوشت میشوری سنگینتر میشه! اومدم خونه بسته بندی کردم دیدم چقد کمتر از همیشه شد
نمیدونم ماها تا کی میتونیم طاقت بیاریم؟