بله الان صبح بنده است:))))))

البته دیشب دیر خوابم برد فکر کنم 5 خوابیدم

و یک ونیم بیدار شدم:))))

داداش بزرگه نگران بوده باز تماس داشته

گفتم خوب خوبم و دیگه این بیماری رو ازش گذاشتم

نگران نباشید

بعداز اون چند دوست قدیمی بهم پیام دادن حالمو پرسیدن

یکیشونم از بچهای همون خوابگاه بود که دوسه سال پیش من توش بودم

این یکی دختر خوبی بود و سرش تو کار خودش بود و تا لحظات اخر هم کنار من بود

نمیدونم چطوری یاد هم افتادیم بعد دوسال و اندی

ولی خوب خوشحال شدم حالمو پرسید.

هنوزم تو همون پانسیون هست اتاق روبه رویی من بود اونم عین من اتاق تک تخته بود

و دختر آرومی بود و سطح فکر بالایی داشت

بدنم قشنگ به همچین خواب تا لنگ بعدازظهری نیاز داشت:)))))

یه بازی تو گوشیم نصب کردم بعضی اوقات بازی میکنم فقط وقتی نیاز به هیجان دارم یا مثلا استرس دارم

کمک میکنه تخلیه بشم

بعد دیشب بنده متوجه شدم تاپترین امتیاز اون بازی رو بنده با 24000 امتیاز کسب کردم:))) و ملکه اون بازی شدم:)))))))

خوبه تاحالا اهل بازی کامپیوتری اینا نبودم وگرنه یه معتاد بالفطره میشدم.

دیشب قبل خواب لباسهام رو شستم

بعدش ملافه ها رو خیس کردم

و گازم تمیز کردم

و یخچالم همینطور

امروز با تی بکشم ملافه ها رو بشورم

راه پله رو تی بکشم و بشورم

و کلا خونه رو جارو کنم اتاق خواب هنوزم بی نظمی داره کمدش باید مرتب بشه

حتما حتما باید زبان هم بخونم.

ناهارم باید درست کنم براامروز وفردام

خوب من برم دیگه که کلی کار خونه انتظارمو میکشن:)))))))