دیگه عصری خیلی بهم ریخته بودم هم از نظر روحی
هم نفسم در نمیومد از بس اشکم دم مشکم بود مینا هم بلیتهاش رو گرفته بود اخر هفته داره میره
چقد دلم گرفت ندیدمش نتونستم یه خوراکی کادویی چیزی بفرستم ایقدی این مدت درگیر بودم که خودمم نمیدونم چطور گذروندم
زنگ زدم داداش گفتم یه نوبت دکتر بگیر از فوق تخصص ریه
گفت ببین این اصلا راهتم نمیده بدون سی تی
بیا اول برو سی تی بده بعد برو متخصص
گفتم اخه نوبت گیر نمیاد که؟
گفت من برات جور میکنم برو بیمارستان قبلی که من بود م
اونجا داداش سمت بالایی داشت
من رفتم خواستم بگم خواهر فلانیم دیدم انگار جنگه یعنی از جنگ هم بدتر
ایقدی که بیمار بدحال ریخته بود همه تو کف بیمارستان پخش و پلا بودن
تازه جالبه طرف 60 درصد ریه اش درگیر ماسک نزده به پسرش گفتم ماسکشو بزن
گفت نه کرونا نداره!! فکر کن مردم به خودشونم رحم ندارن!
بعد دقیقا همین اقا رو با من فرستادن اتاق پزشک! که من قبول نکردم
و شنیدم که دکتر گفت جا نداریم بستریش کنیم ریه هاش اصلا اوضاعش خوب نیس یا ببرید شهرهااطراف یا پرستار خصوصی براش بگیرید
بیشعور به معنای واقعی اخه کرونا هم چیزی که قایمش میکنی بدون ماسک هم میای وسط جمعیت؟
رفتم نوبت گرفتم بدون اینکه اشنایی بدم جالبه که اون خانم پذیرش نوبت دکتری رو که برامن گرفته داخلی بود
و داخلی من میشدم نفر سوم
این یارو هم هزار ادم وسط نوبت من رد کرد داخل از خانم باردار بگیر تا مریض بدحال
و من نفر 20 ام هم بیشتر بود که ردم کرد رفتم داخل دکتر تا شرح حال گرفت گفت سی تی! اکسیژن خونم 97 بود
گفت ضربان قلبت خیلی بالاست
باید سی تی بدی
دیگه زنگ زدم داداش
گفت برو نوبت سی تی بگیر من درستش میکنم
رفتم نوبت سی تی گرفتم دونفر بودن ادم یاد فرمانده عملیات جنگی میفتاد ایقدی که این دونفر اذیت شدن و مشغول بودن
خدا واقعا حفظشون کنه
من یکساعت نشستم اینا به من نوبت ندادن زنگ زدم داداش گفتم من یکساعت رو نوبتم ولی منو معرفی نکردن به صندوق!
گفت بذار زنگ میزنم اخه اینا رندوم معرفی میکردن صندوق خیلی ها رو هم رد میکردن میگفتن نوبت نداریم
از درو دیوارشم مریض میبارید
دیگه داداش زنگ زد بهشون اسممو خوندن بهم نوبت داد گفت برو صندوق واریز کن و بیا
رفتم صندوق واومدم بعد دوسه تا خانوم تو نوبت دکترم پشت من بودن دیگه فامیلی من حفظشون شده بود
گفتن ما تورو میبینم نامید میشیم خیلی جلوتر ما بودی حالا حالا پس ما اینجایم
دیگه همینطوری من یه لنگه پا بودم بعد سه ساعت رفتم گفتم ببین من قبلیهام رد کردین چرا منو رد نمیکنید؟
رسید وفیش صندوق من غیب شده بود
برگشتم صندوق خانم بنده خدا چقد سرش شلوغ بود عین یه کلاف کاموا از بین رسیدها مال منو پیدا کرده المثنی داده بهم
دقیقا تو راه بودم که اسممو داشتن پیج میکردن!
رفتم فیشو دادم نوبتم شد
بعد از سی تی هم باید میمونیدم تا سی دی رو رایت کنن تحویل بدن
بعد اونم باید میرفتیم یه کلنیک تخصصی مال خود بیمارستان
اونجا اسکنها رو برا دکترا فرستاده بودن
دیگه یکی یکی میرفتیم پزشک می دید ویزیت میکرد کسایی که اسکن داده بودن رو
دیگه خلاصه پزشک هم یه خانم دکتر خیلی خوشرو بود منکه هم از گشنگی هم تشنگی مرده بودم دیگه میشد 5 ساعت که اونجا بودم
بعدش معاینه کرد و سی تی رو دید گفت ریه هات سالمه خداروشکر
فقط ضربان قلبت جای سوال داره باید بری اکو
گفتم طبیعی من دریچه میترال قلبم مشکل داره
ارثی عین خییلی از ادمهای دنیا
گفت پس حله یه سری دارو نوشت و تست پی سی ار
گفت کرونا فعلا تو سیستم گوارشته
وبدنت قوی بوده که مثلا حالت بهم نخورده یا اسهال نشدی
در همین حد مونده
داروها رو هم گرفتم یه ساندویچم از روبه رو بیمارستان خریدم و خلاص
اجی خیلی نگران بود
همش زنگ میزد البته مامان اینا نمیدونن
اجی بنده خدا دوتومن واریز کرد چون من حقوق نگرفته بودم گفت برا هزینه هات
اما خوب خداروشکر کل هزینه هام با داروها 100 خوردی شد
سی تی 38 تومن شد ویزیت 15 بقیه هم داروهام شد
خداروشکر که ریه ام سالمه
الان دیگه میدونم از پسش برمیام
اجیم کلی توصیه کرده کلی نذر ونیاز کرد بنده خدا
گفت حق نداری دیگه از خونه بری بیرون یا کسی دعوت کنی خونه
همین که گفتم همه خریدهاتم خودمون انجام میدیم
من که تا رسیدم همه لباسها رو همون پایین پله ها دراوردم
همه چی الوده است
خدا خودش رحم کنه به هممون.