من متوجه شدم وقتی داداشم کرونا گرفته بود وقتی دوستام کرونا گرفته بودن
خیلی استرس و نگرانی داشتم اما وقتی خودم گرفتم استرسم زیاد نیست
نمیدونم شاید نگران خودم نیستم
فاطیما مرتب پیام میده و زنگ میزنه
امروز داداش زنگ زد که هر چی نیاز داری بگو من برات بیارم گفتم
واقعا هیچی نیاز ندارم اخه بعدم داداش سومی هست
اگر اون نباشه سوپری اینا رو زنگ میزنم میارن برا من
فکر میکرد دارم تعارف میکنم اخه چه تعارفی؟
خوبم دیگه
یعنی میتونم از پس کارام برم بیام و اینکه
نسبت به بقیه کرونایی ها خوبم خدا روشکر
شده یه کتابی بخونید که فکر کنید اینو زبون خودتون نوشتن؟
رمان هم نباشه؟
بعد همینطوری اشکاتون سرازیر بشه بخاطر اینکه یکی بوده شمارو درک کرده
از زبون شما برای شما یه کتاب نوشته
ظهر دقیقا در چنین حالتی بودم وقتی داشتم کتاب رو میخوندم و یهو صفحه 100 دیگه متوقف شدم توان ادامه دادنش رو نداشتم
خوابم برد فکر کنم نیم ساعت تا 45 دقیقه خوب بود وقتی بیدارشدم حالت تهوعم کمتر بود
فرنی که دیروز گذاشته بود یخچال رو خوردم با چایی
اتاق تی کشیدم و جارو کشیدم میزمو مرتب کردم
باید همه چی رو برا فردا اماده کنم هم زود بخوابم هم زود بیدارشم
هنوزم به رییسم نگفتم کرونا گرفتم.
شاید امشب بهش پیام دادم گفتم
هنوزم نمیتونم بشینم خیلی سختمه بااین سرگیجه و حالت تهوع بشینم
دلم برا پیاده روی و بیرون رفتن تنگ شده بااینکه من هیچ نمیرفتم و همین تو خیابون خودمون پیاده روی میکردم
همینم خوب بود
امروز که دوش گرفتم و موهام شونه زدم بعد دوروز چقد موهام ریخت دوسه تا از دوستام که کرونا گرفتن هم ریزش مو گرفتن
موهام رو بافتم که نخوام دوباره شونه بزنم بیشتر بریزه
تو فکر 6 تا مشتری هستم که برا خودم هستن و باید کارشون انجام بدم به اونا هم نگفتم کرونا گرفتم
اونا که این چیزها حالیشون نیست
بوی پاییز میاد خیلی زیاد و من همیشه اولین نفرم وسط گرمای جنوب بوی پاییز رو حس میکنم.
از حیات خلوت نور خورشید پرزور تر میتابه مشخصه ازش داره زورهای اخرشو میزنه