ظهر اولین کاری که کردم شروع کردم کمد توی سالن رو تمیز کردن
خیلی بزرگ کلی هم وسیله توشه
زود به زود خسته میشدم میومدم استراحت میکردم باز میرفتم سراغ کمد
تا بالاخره تمیز و مرتب شد
ناهار هم حوصله اشپزی نداشتم
یکم کته تو یخچال بودبا بادمجون وگوجه سرخ شده خوردم
بعدم طی کشیدم و جارو کشیدم که برقها رفت
و اتاق و خونه همچنان بهم ریخته مونده
منتظرم برق بیاد
ملافه هایی که رو مامان اینا استفاده کردن و ملافه های خودم رو هم شستم
پتوها رو هم گذاشتم رو بند افتاب بخوره بهشون ضدعفونی بشن
فقط مونده اتاق تمیز کنم و جارو بکشم
بعدش میمونه یخچال عزیز که اونم کلی کار داره
میخوام طبقاتش رو بشورم
فک کنم امشب کارهای خونه تموم میشه کامل و من میتونم یه نفس راحتی بکشم
بیرون هم کار دارم اما حالش نیست برم بیرون
شاید سپردم اژانس بره انجام بده
احساس کمبود انرژی میکنم
و همین اینکه سردرد دارم از دیشب میاد و میره یه جوری مثلا شروع میکنه به دردکردن
بعد خود به خود تموم میشه دوباره چند ساعت بعدش...
مسکن هم استفاده نکردم اصلا.