سلام علیکم

منکه دیشب تا ساعت 2و خوردی خوابم نبرد داشتم سریال میدیدم چس فیل میخوردم

کتاب میخوندم

الانم با انگشتهایی که بوی وانیل میده دارم براتون تایپ میکنم.

وسط این وضع خوابم برده بود، گوشی رو من هرشب خاموش میکنم

و صبح خودش با آلرام روشن میشه که یادم رفته بودبرای شش روز آینده آلرام رو خاموش کنم

ساعت 7وخوردی بیدارم کرد دوباره گرفتم خوابیدم که ساعت 10 با صدا های عجیب غریبی که از خونه

صاحبخونه میومد بیدار شدم انگاری داشت کلنگ میزد به زمین در همین حد شدید

دقیقا زیر پنجره اتاقم

انگار چشم خورد:))

بعدش مامان زنگ زد گفت نگرانت بودم دوروز خبری ازت نیست

نمیدونم میشه فردا برم خونه یانه؟

دیگه پاشدم پنکیک درست کردم و صبحانه خوردم خونه به شدت نیاز به تمیز کاری

و مرتب کردن داره

باید تایم بذارم حسابی و تمیزش کنم

همیشه اینطوری که من لیست مینویسم بعد تیکه تیکه تمیز و مرتب میکنم

اینطوری راحتترم

الانم باید همت کنم از تنبلیم کم کنم و پاشم کار کنم:))

دیشب یه پیام دادم به اقای ی، یه پیام متنی بود حاوی اینکه از رفیقت تشکر میکنی بابت بودنش

و حمایتهاش

وقتی برام فرستادم ایقدی ذوق کرد بچه:)))

دیروز یه نقاشی کشیدم امروز رنگش میکنم خودم از حسی که داشت خوشم اومد

یه نکته دیگه رو فهمیدم شاید من بتونم تو حوزه گرافیک یه آموزشی ببینم نمیدونم قطعا

الان تو برنامه هام نیست ولی به عنوان یه هدف کوچیک گوشه ذهنم نگهش می دارم

نکته بعدی اینکه من دوست دارم نقاشی هام انسان باشه و زن باشه و سبک کوبیسم هیچ سبک دیگه ای

رو نه خوب میتونم انجامش بدم نه اینکه حس خوبی بهم میده!

پاشم خونه رو مرتب کنم و ناهار درست کنم

زبان بخونم :))))))))