این روزها حس اینو دارم همه جا تاریک و یه جنگل سیاه و تاریکتر از تاریکی جلو رومه
و من چشام بسته است فک میکنم توکلم از دست رفته...
دیشب براشام کوکوی مخصوص خودمو درست کردم خواهری دوست داره
برا مامان هم زرشک پلو ومرغ دیروز رو گرم کردم
بعد شامم بندوبساط چایی سبز ومیوه بود
با اجیم حرف میزدیم از خاطرات دانشجویی
براش اینستا نصب کردم
کلا اجیم اهل کتاب و روزنامه است
و خیلی اهل فضای مجازی نیست جز وتساپ و تلگرام که مجبور برای شغلش
اقای ی همیشه شوخی میکنه میگه واسش اینستا نصب کن
ای دیش بده من به فساد بکشونیمش:)
دیشب میگم ی اینو گفته و هی سربه سرش میذاشتم
میگه دوتاتون بیشعورید به ی میگم اینو میگه بهت
میگه خوب من خشن دوست دارم میگم خشن وبی ادب البته:)))))))
میگه وای خره تو کلا همه چی من دستته دیگه هیچ آسی نیس واسه رو کردن
راستم میگه من دیگه کلا همه چیشو میدونم
بهش نگفتم درباره خونه و... چون نمیخوام درگیر مشکلات من بشه
فقط یکم سربه سرهم گذاشتیم همین
بعد اجیم میگه من چقد به تو گیر میدادم بعد تو کلا همیشه با داداشا بهتر بودی
بهتر ارتباط برقرار میکردی رفیقات همه پسر بودن
من فکر میکردم داری به فنا میری اینطوری
گفتم نه خوب من درگیر بازی قدرت بودم و فکر میکردم من قوی تر از مردهام
ولی برعکس درصورتی که عمیقا باورم این بود اگر بتونم مردتر باشم بهترم قوی ترم!
نریمان زنگ زد درباره کتابش خبر بده
میگه موجا؟ میگم ها چیه
میگه که میدونی من چندساله دارم تلاش میکنم مختو بزنم؟
(راستش از این واژه بدم میاد از این که همه دنبال مخ زدنن بدم میاد)ارتباط باید انسانی باشه
دوطرفه عین ادم حرفت بزنی عین ادم جواب بگیری؟ غیر اینه؟
نریمان براین باور که چون من فرودینی هستم پس ویژگی های خاصم بخاطر اونه
میگه خوب من چندساله داشتم تلاش میکردم قبل مرحوم حتی
وبعدشم که میبینی علنا بیانش کردم تو چرا نمیگیری اخه؟
یعنی من واقعا نمیگیرم یکی داره تلاش میکنه بقول خودش مخ بزنه؟
تو یه رویاست انگار
خوب من میفهمم دیگه ولی وقتی به رو خودم نمیارم دلیل نفهمیم که نیست
میگم بذار فکر کنه نفهمیدم هروقت عین ادم بیانش کرد منم عین ادم جوابش میدم دیگه
از ارتباطاتی که با خنکی(شما با لهجه اصفهانی بخون) شروع میشه
و از اول قراری مداری آشنایی درخواست درستی توش مطرح نبوده)بدم میاد
ته تهش میدونی طرف یه بازی چیده فقط برا مخ زنی وقتی تو مخت زده شد چی میشه؟
یه رابطه ای رو شروع کردی بی دروپیکر که هر درخواستی و تعریفی ممکنه براش داشته باشن!
بنابه میل اون کسی که بازی رو چیده!
من آدم بازی نیستم واقعا
هرچند فکر میکنم گاهی خودمو میزنم به نفهمی چون فقط رفاقت برام مهمه تو اون رابطه نه چیز دیگه
مثل رابطه خودمو ی و یا خودمو الف...
نریمال چند وقته حرف از ازدواج میزنه و...
خوب من خودمو میشناسم اقا تو مناسب بنده نیستی وقتی دارم کمکت میکنم
کیس مناسب پیدا کنی یعنی چی؟
بعدم میگه من تلاش میکنم بهت نخ میدم هرروز
خوب مگه مطرح نکردی منم مگه نگفتم نه؟
دیگه تمومه خوب چرا نمی گیری تو؟
صبح فشارم افتاد آجی خیلی ترسید ضربان قلبمم خیلی بالاست
و کلا حالم خوب نیست انگار بی جونم بخاطر بی خوابی و استرس خونه است
این پست توی چند ساعت تیکه تیکه نوشتم
براهمین یه قسمتهایی بهم بی ربطه!
اون اقای تعمیرکار برق زنگ زد یه خونه پیدا کرده برام
و نزدیک محل کار سابقم! دقیقا همون بغل نمیخوام اونجا رو دوست ندارم
اقاهه 40 مین حرف زد
میگه من میبینم تو چقد ادم مودبی هستی اون روز چقد متانت داشتی بااون خانم
از خودم خجالت کشیدم
تو جوونتر منی بعد اون خانم پیرتر از هردومون
تو ایقدی خوب صحبت کرد با صبر وحوصله
که واجب دونستم بزنم توی دهنش واقعا
گفتم ممنونم شما لطف داری
دیگه قوانین رو یه بار دیگه گفت گفت هرکاری هست بگید من انجام بدم
گفتم لطف دارید
گفت رفتم از تو خیابونتون سوال کردم همه میگن شما شخص محبوبی هستی
و هر صاحبخونه ای از خداشه شما مستاجرش باشی اصلا باید طلا بگیره شمارو
مامانم میگه الهی شکر که تو از پس خودت برمیای خدا پشت وپناهته
من فکر میکنم از دعای خیرمامان و باباست
اینکه زندگیم یه جاهای پیچ ناجوری داره اما یه سمتش اونقدری اسونی و رونی هست
که نیاز به هیچ تلاشی نیست گاهی کارم راه میفته در اکثر مواقع
الان استرس روبه رو شدن با داداش زنیکه رو دارم
یعنی این خاندان رو دیگه میشناسم چقد دندون گرد و زبون نفهمن نمیخوامم
کار به شکایت بکشه
که اگر بکشه به نفع منه!
حالا هرچقدرم میخواد زور بزنه ولی بخدا من حاضرم 30درصد بذارم رو اجاره اما سمت شکایت و... نرم
اخه قرار تواین خونه زندگی کنم اونم باارامش نکه دشمن تراشی کنم.
هنوز فشارم پایین هنوزم ضربان قلبم بالاست.