کمی امیدوار و خیلی مبارز و وحشی طور:)

عصر ساعت یه ربع هشت زدم بیرون

کل روز رو به جون دوستم غر زدم به جون خواهرم غر زدم

راستش فکر میکنم رابطه ام با خواهرم بهتر شده یعنی برام شده یه پناه

دیگه میتونم روش حساب کنم

دیگه میتونم پیشش گریه کنم شاید....

تمام این چند روز اولین نفری بود که باهاش صحبت میکردم

و واقعا هم گوش میکرد و راهنماییم میکرد

گفتم امشب ببخشید من دوهفته فازم منفی هروقت زنگ زدم غر زدم

گفت نه اتفاقا خوبه منم مشغول کردی حواسم از مشکلات پرت کردی

دیگه ازش تشکر کردم واقعا.

تازه تهش رفتم تو فاز بابا بزرگ، بابا بزرگ و مامان بزرگ مادری عاشق خواهرک بودن

بخاطر اینکه عین اروپاییها بود اخه پدربزرگ مادربزرگها نوه خوشگله رو یکم بیشتر دوست دارن!

البته این عشق دوطرفه بود و خواهرک عاشق این دو نفر بود جوری که راهنمایی که بود

کلا رفت خونه بابا بزرگ ساکن شد به بهانه نزدیکی به مدرسه!

و عاشق اون دورانشه و همیشه تعریف میکنه

بعد من داشتم از خاطره بابا بزرگ میگفتم که یبار برگشته با اون یکی بابا بزرگم گفته

این و خواهرش و داداش بزرگش بچهای منن بقیه نوه ها برا خودت:)))))

حتی بابا بزرگ به داداش بزرگ ارث و میراث داد که داداش نگرفت!

و اینم بگم بابا بزرگ من تنها مرد باسواد اون روستا بوده

و با مصدق هم رفاقتی داشته ونامه هاشون موجود بود متاسفانه

تو جریان فوتش و شلوغی خونه نمیدونیم کی اونارو دزدید!

کلا خیلی ادم باحال دوست داشتنی بود

و در لحظه زندگی میکرد هیچ وقت دنبال مال اندوزی نبود باینکه وضع خوبی داشت!

همیشه خرج میکرد خوب میخورد خوب میپوشید و بااینکه روستا بودن تا یه سالهایی

اما همیشه پالتوهای شیکی میپوشید و ادم شیک عصا به دست تپل گردالی بود

چقد دلم براش تنگ شد روحت شاد هرجا هستی الهی دورت بگردم کاش بودی واقعا.

نشستیم به خاطره تعریف کردن و هردومون شاد شد روحمون بعد دیگه خداحافظی کردم.

عصری مشاورم برام وقت گذاشت بااینکه مسافرت بود

و صحبت کردیم و یکم بهتر شدم

بجون اون دوستمم خیلی غر زدم بنده خدا همش داشت بهم آرامش میداد

هورمونهام بدجور بهم ریختن

دیگه زدم بیرون رفتم و هر بنگاهی میپرسیدم میگفتن خانم اصلا رهن و اجاره نداریم

همه مستاجرها توافق میکنن با صابخونه هاشون به علت کرونا و گرونی

و همون جای قبلی میمونن!

شما هم همین کارو کن!

بنگاه به بنگاه همینو میشنیدم تااینکه

تو خیابون خودمون که رسیدم اولین بنگاه ادم اوکی بود، گوشیش درآورد همه مصوبات

دولت رو خوند، گفت ببین نمیتونه بیرونت کنه قانونن پشتت اصلا تو اشتباه کردی درست

پارسال قرار داد ننوشتی کاملا درست!

بازم که اجاره رو 35 درصد بیشتر کرده بوده! و تو مطابق قانون  و تراکنش حسابت نشون میده مستاجر خوبی بودی!

و نمیتونه بگه نه این اوکی نیست و...چیزی رو هم خراب نکردی!

پس نمی تونه ادعا کنه تازه همه ی این کارها رو هم کرده باشی دولت میگه تا پایان کرونااین خانم حق داره بمونه!

شما هم ناراضی هستی 20 درصد بذار روی رهن یا اجاره ات!

اگرم تخلف کنیم میتونی شما شکایت کنی به عنوان مستاجر!

همه قوانین برام شرح داد در نهایت گفت خوب صاحبخونه ات کی تا من باهاش حرف بزنم؟

گفتم حرف و حدیث داره من میخوام خودم جابه جا شم

گفت اشتباهه کارت همینو بچسب! چون اگر بری جای جدید قرار داد جدید ببندی

دیگه جز قوانین کرونایی حساب نمیشی! و اونم هرچی دلش بخواد قیمت میده!

خلاصه حرف زدیم و گفت ااا اینکه هر روز اینجاست میاد میگه مستاجر خوب بهم معرفی کن و...

منم بهش گفتم خوب ببین کاراشو!

گفت من صحبت میکنم گفتم نه!

رفتم املاکی بعدی همونی که ظهر صحبت کردیم راستش یه سوئیت معرفی کرد نرفتم ببینم

چون تنها بودم! و شب بود! از بیرون دیدمش چون تو خیابون خودمون بود کوچیک بود فلت بود

بدرد من و وسایلم نمیخورد!

گفتم نه جایه دیگه پیدا کنید قیمت مناسب خبرم کنید گفت شما هم عین دخترم

صاحبخونه من یه دقیقه ام باهاش نمیتونم حرف بزنم!

و...

دیگه اومدم خونه شیرخریده بودم گذاشتم یخچال

یکی بهم گفت موجا برگرد پیش اون املاکی منصفه بگو زنگ بزنه داداش صاحبخونه

چون گفت دوست هستیم!

ونمیگم تو گفتی!

دیگه برگشتم دیدم بسته! و زنگ زدم بهش گفت خانم شما فرشته ای چیزی داری؟

گفتم چطور؟ گفت تو رفتی اون خانم اومد!و منم کلا یه جوری بهش گفتم کلاهتم بنداز هوا

و باهمین خانم توافق کن و حق داری فقط 20 درصد ببری بالا!

اونم قبول کردبه نظرم!

و اصلا هم حرفی درباره شما نزدم.

گفت بخدا قلبم میگیره این روزها هروقت میام دفتر افسرده میشم

غم مستاجرها خیلی دردناکه و من نهایت سعیمو میکنم از شرمندگیشون دربیام.

ولی گفته شما پول لامپ ازش گرفتی! و... گفتم این دیوانه است

من یادمه دوتا خونه داشتیم و بابا صاحبخونه بود قشنگ یادمه این نکات رو

پول لامپ اینا با خود مستاجر!

از پشت کوه نیومدم که واقعا رو مخ این زنک دیوانه واقعا هم بخاطررفتارش هیچ کس

چشم دیدنش رو نداره دیوانه

برگشتم خونه اون اقا گفت خیالت راحت یه روزم بیا اینجا باهاش حضوری توافق کنیم!

گفتم بعید این ادم واقعا صحت عقلی نداره بستگی به مودش داره!

گفتم اوکی برگشتم خونه صاحبخونه صدام کرد!

گفت رفتم املاکی و شما که نباید فقط به حرف برادرم گوش کنی

باید بری املاکی های دیگه! و....

گفتم اوکی میرم میپرسم مشکلی نیس

گفت از این به بعد تعمیرات باخودته گفتم هرچی قانون و عرف بگه من همون انجام میدم

گفت اجاره و... گفتم هرچی قانون بگه من همون انجام میدم!

بعد دید من اصلا اهل بحث نیستم و دارم همه چی رو منطقی میگم

برگشت زد خاکی که اره تو باعث شدی من با همسایه ها دعوا کنم!!

گفتم مگه شما خودت عقل نداری دور از جون من کی گفتم دعوا کن؟

منکه هر سری دعوا کردی سر کارم بودم خودت واقعا باهاشون مشکل داشتی!

و ناراضی بود منم که دیدی دوسه باری که باهاشون صحبت کردم خیلی منطقی

و مودبانه و دوراز بحث حرف زدم خیلیم محترمانه جواب شنیدم و قبول کردن.

الانم هرسری منو توکوچه میبینن دوست دارن باهاشون حرف بزنم

با روی خوش میان جلوم

وگفت تو حساسی؟

گفتم اگر حساسم که شما حساستری میگی شب جارو برقی نکش

برادرزادم میاد تذکر میدی ندون

و....

راه پله رو میشورم میگی نشور!

در زنگ میزنه

و...

دیگه هرچی گفت یه جواب منطقی و مقابل به مثل بهش دادم

میگم هرچی املاکی بگن من قبول میکنم و این سری هم قرار داد باید جای دیگه نوشته بشه!

من برادرتون رو بخاطر شما قبول ندارم!

حالا خودش اول همینو میگفتا! بعد برگشت گفت از کجا معلوم اونا به نفع من بگن؟

نه هرچی خودم بگم رو انجام میدی!

گفتم متاسفم خانم فلانی قانون با من گوگل کردم قانون رو خوندم

شما حتی نمیتونی بیرونم کنی از اینجا

میگفت باید فردا بیای بریم قرار داد جدید رو ببندیم

گفتم نه متاسفم! چون من زبانا با شما موافقت کردم و شما قبول کردی

تازه شما و داداشت به من دروغ گفتین الان زدین زیر حرفتون!

و نمیتونید واقعا کاری کنی ببخشید اینطوری رک میگم

دیگه هرچی گفت من بازم منطقی جواب دادم

گفت کمه اجارت و چیزی نیس

گفتم ببخشید برا شما پولی نیس اما یک سوم حقوق منه!

و اینکه ملک شما هم چیزی نیست!

ارزشش همینه!

 گفت من مراعاتت کردم روز اول کم گرفتم ازت!

گفتم تاجایی که بنده سلامت عقلی دارم

شما خونت رو تو دیوار اگهی کرده بودی!

و دقیقا قیمت زده بودی و به همون قیمتم به من اجاره دادی!

پس منت نذار و دوما من گدا نبودم که به من چیزی رو ببخشی اونم با شناختی که من از شما دارم

برات 50 تومن هم مهمه! چه برسه به مبلغ بالاتر!

هرچی میگفت واقعا کم نیاوردم

بعدش گفت که تو خونه رو سوراخ کردی پرده زدی و...

گفتم ببخشید من نمیدونستم شما مودی هستی

یبار موافقت میکنی بعد میزنی زیرش!! من بدون رضایت شما کاری نکردم!

و اینکه دیگه واقعا داشتم عصبی میشدم

گفتم ببین من دخترت نیستم از دستت جیغ بکشم یا خودمو بزنم

من منطقی تا جایی بتونم باهات حرف میزنم

و اصلا اصلا تو زندگیم ایقدی بایکی بحث فرسایشی نداشتم!

و این ماجرا از نظر من تمومه میرم املاکی و هرچی قانون بگه رو انجام میدم!

بعدم قانون جدید بذار منم میذارم حق نداری از تاریخ قرار جدید مزاحمتی برام ایجاد کنی

صدام کنی زنگ خونم بزنی بیای خونم رو بازرسی کنی اصلا اعتراض کنی! و...

من یه غریبه ام شما هم غریبه اید!نمیخوام واقعا مغزم نابود شه بیشتر از این

من اعصاب شمارو ندارم واقعا.

و درو بستم دیگه خیال خودمو راحت کردم.

زنگ زدم همون املاکی گفت بخدا من نگفتم شما باید قرار داد ببندی ازسرماه

اصلا قبول نکنی ها! تازه بیا من خودم اینو سرد میکنم همون طوری میشه که شما میخوای

بعدم اصلا این خانم مشخص سلامت عقلی نداره

گفتم من دیگه اینارو قبول ندارم باید قرار داد جایی غیر از داداشش نوشته بشه

واقعا داداشش زنگ بزنه بهش همینو میگم!برن حکم تخلیه بگیرن!

9 ماه طول میکشه حداقل!

زنگ زدم اجی چندتا وکیل بهم معرفی کرد

گفت پول میفرستم قرار داد رو بنویس و تاریخشم بزن 2 مهر همون پایان قرار داد قبلی!

چون واقعا این زنیکه ممکنه بزنه زیرش

قرار شد اقای املاکی فردا بیاد بریم صحبت کنیم

و ایشون به صاحبخونه زنگ بزنه

مبلغ نهایی کنیم و تمام

واقعا میخوام تا تهش برم اگر حتی به ضررم تموم شه

چرا برم یه جایی دیگه اصلا چرا من ضرر کنم؟؟؟؟

 

موجا ... ۴ خوشم اومد :)
نیمه سیب سقراطی

خوب میکنی... کم نیار... 

حتما رفیق

Divine Girl

وای چقدر اذیت می کنن خدا ازشون نگذره مغزو داغون می کنن، زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست...

منم یه تایمی خونه مجردی داشتم البته زمان دانشجویی صاحبخونه مون ماه بود ننصف وسایل خونه رو هم از خودش گرفتیم، خونش رو هم بچه ها به گند کشیدن هیچی نگفت... البته همسایه هامون بد بودن، وقتی دیدن بهشون پا نمیدیم گفتن اینا پسر میارن و اینا کار به پلیس کشید و کل محل مثه صحنه تظاهرات شد. خدا رو شکر آشنا داشتیم تو پاسگاه حل شد :/

ببین من واقعا ادم بی آزاریم الی نه رفتی نه آمدی ماهی یکبار گاهی بیشتر حتی داداشم و بچهاش میان
که تا میان میرسن پیام میده یواشتر!
حتی بچها نمیتونن تو خونه راه برن
بعد من کلا نه اهل حرف زدن با کسیم نه اصلا محل میدم کسی رو
ولی ادم بداخلاق و بد رویی هم نیستم یجورایی سرم تو کار خودمه و دوست دارم کسیم سرش تو کار من نباشه!
و این مسائلی که میگی من حتی دو کیلومتریمم رد نشدن! و واقعا شخصیتم اینطوری نیست.
امااگرم بودم بازم زندگی خودم بود و به اون و همسایه ها ربطی نداشت!

بهی ستوده

وای خدا از دست این صاحبخونه ها

من تقریبا سه چهار سال با ی صاحبخونه همین مدلی مشکل داشتم

تازه اونا خانواده بودن و رفت و آمد داشتن

نمیدونم خوندی؟ اون تایم رو یا نه

خیلی اذیت کردن

به نظر منم جابه جا نشو 

چون هم خیلی گرونه و هم خیلی اذیت میشی

 

خوشحالم با خواهرت رابطه بهتری داری

خدا برای هم حفظتون کنه

اره خوندم بهی قشنگ یادمه!
و بهی واقعا این شرایط ایقدی سخت و پیچیده شده که من گاهی احساس میکنم درمقابل بی انصافی
و طمع و بی خدایی همچین ادمهایی کم میارم اصلا مرزی نداره!
منم نه جابه جا نمیشم بهی اول میخواستم این کارو کنم
بعد دیدم وای من اینطوری که بیچاره میشم!
یعنی هم باید وام بگیرم هم باید قسط بدم هم پول بیشتر بابت اجاره هم هزینه جابه جایی!
فدایت عزیزم مرسی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان