الان فقط تنها چیزی که میتونه کمکم که امید زیادی داشتنه،
هرچند اینکه شرایط نامیدت کنه هم حق داری نامید باشی
نمیدونم اگر شما جای من بودید چیکار میکردید
و اومدم توضیح بدم که چی شده و من چه چالشهایی در پیش دارم
خوب اگر جای من بودید ده سال توی یک رابطه عاشقانه بودید و یه هویی همه چی پودر میشد
میرفت هوا چه حسی داشتید؟
هنوز 4 ماه هم نگذشته و من سرپام و به خودم فرصت سوگواری میدم اما
گاهی واقعا فرصت سوگواری هم نداریم توی این زندگی توی این کشور
اینکه رفقای خوبت توی این شرایط نخوان کنارت باشن یعنی تو درست انتخاب نکردی
اینم یه طرف از ماجرا که تنهاییت خیلی مطلقه و بقول موری گاهی شدید دلت برای خودت میسوزه
و ساعتی در روز رو به گریه برای خودت میپردازی وباز دوباره بلند میشی و زندگی میکنی.
مجبوری کار کنی و درست هم کار کنی که هزینه های زندگیت بچرخه
من خانوادم بیرونم نکردن که و مخالف اینن مستقل زندگی کنم
انتخاب خودم بوده پس در هرصورت میتونم به خانوادم برگردم ولی انتخاب هنوزم همین تنهایی
و استقلال هست
خوب من حاضر نیستم به کسی باج بودم شخصیتم اینطوری
بعد اینکه از مسائل عاطفی و تنهای کم شکنش بگذریم
خوب کرونا یه میزانی هممون رو افسرده کرده
تو کل دنیا و این قضیه مختص من نیست و من خودم اینو پذیرفتم تنها نیستم توی این مورد
و باهاش کنار اومدم
اما خوب یه سری مسائلی هم هست و پیچیده است
مثل اینکه من نمیخوام انتخابم این نیست برم اهواز حضوری تو شرکتم کار کنم
مشکلم شرکت نیست شهر اهواز! گرماش! ناامنیش! آلودگیش هست! وبعد هم گرونی و پول پیش خونه و....
که دیگه نه تنها از حقوقم چیزی نمیمونه بلکه اینکه بسیار هم به مشکل میخورم
و نمیشه اینطوری!
یعنی حقوقم کفاف اون زندگی که من انتظار دارم توی اهواز رو نمیده!
هزینه های اینجا رو هم بخاطر تورم یهویی بسیار سخت پاسخگو هست!
بعد بخوام درباره شرایطم توی این خونه بگم کم و بیش میدونید
صاحبخونه من یه زن بیوه است که با دختر 18 ساله اش پایین زندگی میکنه
بسیار ادم عجیب غریب ودیوانه ای هست!
یعنی حرف زدنش باهات از رو عقل نیست و اینو من تنها نمیگم!
میتونه به راحتی شمارو هم دیوانه کنه!
ادم عجیب و گیری هست به طرزی که دخترش دیگه یه ساعتهای از روز فقط جیغ میکشه
که مادرش دیگه حرفی نزنه و رو مخش نره
تاالان من هیچ دعوای اساسی باهاش نداشتم
یه اختلافهای بوده هروقت شده وتونستم جواب دادم محترمانه
هروقتم نتونستم سکوت کنم و تحمل
در دیونه بودنش همین بگم
که من امروز زنگ زدم املاکی تو خیابونمون اینجا 4 تا املاکی هست تو خیابونمون
تا با اقا صحبت کردم گفت کدوم کوچه ای گفتم فلان
گفت وای شما همون خانم محترم هستید که هرروز خرید به دست میرید خونه؟
و اینجایی هم نیستین درسته؟ چطور با صاحبخونه دیونه ات زندگی میکنی؟
چطور واقعا؟
این زن رو هیچ کس نمیتونه تحمل کنه و..
گفتم به هرحال دوست دارم جابه جا بشم
گفت که یکی دو مورد خونه سراغ دارم بیا یکیش رو عصر ببین مورد مناسبی
اگر اجاره نرفته باشه!
به داداشش که املاکی بوده که این خونه رو ازش اجاره کردم زنگ زدم
شرح ما وقع بدم میگه که شما زیادی حساسی و....
و فکر میکنم دارید به اختلاف میرسید گفتم والا تحمل خواهرتون سخته!
دخترشم نمیتونه تحملش کنه!
چه برسه به من که دوسال طاقت اوردم
میگه که اره از اجاره و وضع پول پیش هم ناراضی
و من عصر بهتون خبر میدم چقد میخواد اضافه کنه و...
در هرصورت من میخوام بگردم دنبال خونه مناسب
و اینکه این خونه اخرین انتخابم خواهد بود
زنگ زدم مدیر بانکی که توش حساب دارم
میدونم امروز بانکها تعطیل ولی خوب ایشون خودش شمارش داده بود
مشتریمون بود قبلا وبهش زنگ زدم شرایط رو پرسیدم گفتم امتیاز وام دارم
میتونم همینجا بگیرمش؟ گفت آره میتونی اما خوب قرض الحسنه است
بچها اقساطش برام خیلی سنگین!
ولی درنهایت شاید مجبورشم همین وام رو بگیرم.!
به اون اقای برقکارم زنگ زدم چون اون روز گفت دفتر املاک داره گفت براتون سراغ میگیرم
به داداش به دختر دایی و... هم اطلاع دادم
عصر هم میرم کل املاکی های اطراف سرمیزنم تا دلت بخواد توی این شهر هر کوچه سه تااملاکی توشه!
ولی چون مردم همه ملاک هستن گرونه خونه این جا و انصاف کم
دعا کنید چالشهای شغلی و چالشهای خونه و چالشهای عاطفی کمی حل بشن و
دعا کنید بهترین اتفاقات برام بیفته خیلی تحت فشارم و اذیتم و واقعا گاهی احساس ناتوانی میکنم که حق هم دارم.