درباره الف

خوب الف زنگ زد ظهر که کاراش اوکی شده

و قرار داد دفتر رو فردا میبینده ویکم غر زد

که کار کردن با مرکز نشینها سخته همیشه یه طوری سرت کلاه میذارن که حالیت نمیشه!

منم گفتم به این میگن سیاست و حرفه ای گری خوب تو هم مثل اینا شو!

بعد انتقالیش به تهران هم اوکی شده

داره میره اونجا هم خونه رو ردیف کنه که بعدا بتونه

برا جابه جاییش راحت باشه

و گفت تو هستی؟ گفتم فعلا دورکاری آره اما بعد شهریور!

مقداری زبان خوندم رایتینگم رو مقداریش رو نوشتم 

الان میشینم نقاشی روزانه ام رو میکشم و بعدش هم میرم سراغ درس و مشق

احتمالا یکساعتی روی پاورپوینتم وقت بذارم.

مامان دیشب موقع خوابم بهم زنگ زد

من میدونم حس مادرانه اش بهش گفته این بچه این روزها حالش خوب نیست!

باور کنید قبلا اینطوری نبود!

 یعنی دارم میگم وقتی کودک درونتون کم کم حالش بهتر میشه اصلا میشناسید این بخش از وجودتون رو

وبهش اهمیت میدید خیلی از حسها بین خودتون والدتون و خانواده و افرادی که ازشون خشم داشتید

درست میشه خود به خود بخاطر آگاهی شما.

بهش اطمینان دادم حالم خوبه و چیزیم نیست

خوب مادرم از نظر روحی و احساسی به من و داداش بزرگم حس بیشتری داره!

و همیشه هم اینو میگه بعد شب یا با من حرف میزنه یا بااون

به من که میگه میخوام با داداشت حرف بزنم میگم چه کار خوبی اره حتما زنگ بزن سلام برسون

بعد داداشم حسوده ومیخواد همه توجه مامان مال خودش باشه:)) اونم تو سن 49 سالگی

مامان تا بهش میگه خوب من به خواهرتم یه زنگ بزنم میگه بهش همه رو ول کردی

این نقلیت رو چسبیدی:) حالا جلو بقیه ایقدی توجه نشون نده به این ته تغاریت

حسودیشون میشه:)

دقیقا احساس میکنم مردها حسودترن

مثلا دوسه شب پیشا من یه سری لباس نو داشتم که تنگ بود واسم

تاپهای خیلی دخترونه و شیک و اونایی که داداشا تو سفرهای دبیو خارج کشورمون  واسه من آورده بودن

منم ازشون استفاده نکرده بودم یا یکی دوبار بیشتر نپوشیده بودم و دلمم نمیومد بدم به کسی

دادم به پارمیس، چون ماشالله قد بلند از همین سن و 15 سانت ازمن کوتاه تره بااینکه ده سالشه وبه خودم رفته این قد و قواره اش.

دیگه براش تاپ ها و دامن ها رو از خونمون آورده بودم.

آخرشبی اومد دم  در مودم ببره اینارو هم شسته بودم اتو کشیده بودم منتظرشون بود بدم بهش

ایقدی ذوق میکنه از وسایل آرایشی من استفاده کنه یا لباسم بپوشه:)

هرسری میاد یه جفت کفش منو میبره با خودش.

عجله داره بزرگ بشه نمیدونه تهش هیچی نیست.

داداشش میگه پس من چی؟ عمه جون همیشه به پارمیس لباس میدی

لپاشو یه لقمه چپ کردم میگم حسود کی بودی چغاله؟ من دخترم

اونم دختره لباس پسرونه از کجا واست بیارم؟ میخوای لباسای عموهات برات بیارم:)

خودش غش غش میخنده پدر سوخته خیلی حسوده.

موجا ... ۵ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان