دیشب به طرز عجیبی ساعت ساعت یک خوابم برده:))
یعنی من خودمم شاخ درآوردم،
داشتم فکر میکردم بخاطر آرامشی بوده از جمع خانواده گرفتم
بخصوص مادرم،
باهم حرف زدیم خندیدیم فیلم های تو گوشیم رو نشونش دادم
که از بچها گرفتم موقع شیرین کاری هاشون.
شماهم اینطوری هستید تااز مادرتون دور هستید وقتی میاید
همه جا همراهتون میاد؟
مامان من دقیقا اینطوری...
مثلا دیشب تشک رو پهن کردم اومده کنارم میگه این برگه دستمال کاغذی چیه کنارته؟
صورتت رو زخمی میکنه:)))))) مامان اخه این دستمال صورت منو زخمی کنه؟
خوراک های خوشمزه اش رو قایم میکنه تا من بیام و حرص بقیه رو در میاره؟
ناهار چی میخوری برات درست کنم؟
شام چی دوست داری
لاغر شدی
موهات کوتاه تر شدن
معلومه به خودت نمیرسی:(
همه این حرفها وحرکات بین مادرهای ایرانی مشترکه
و جالبیش اینه در 90 درصد خونه های ایرانی با صدای ظرف شستن مادر از خواب بیدار میشیم:)
خداهیچ خونه ای رو بی مادر نکنه. الهی آمین، الهی هیچ خونه ای بی نعمت پدر نباشه.
اگر بابا بود و میومدم خونه ...
دارم تصورش میکنم...
میرفت بهترین البالو گیلاسهای شهرو میخرید میشست و میذاشت توی یه کاسه اب و یخ
بعد همینطوری که خنک میشد برا من میذاشت توی پیش دستی
اینکه جا سیگاری سبز بلورش همیشه کنار دستش بود.
میدونم میگفت برق ساختمونت خودم میام درست میکنم نمیخواد بدی کسی...
از لایه تقویم جیبیش پولهای تمیز ومرتب درمیاورد میذاشت کیفم.
میدونم برام چیزهایی که نیاز ندارم و اون فکر میکرد نیازه رو میخرید میذاشت تو ساکم...
مامان تا من بخوابم چندباری اومد تو اتاقم هی رفت دلش نمیخواست بره.
خوابم برد و ساعت 8 بیدار شدم.
مراقب بود سروصدا نکنه من بیدار نشم. اما من حساس بیدارشدم ولی خوابم کامل شده بود
خواب دزد دیدم دیشب نمیدونم تعبیرش چیه؟یه دزد در خونه خودمو باز میکرد وداشت از پله ها میومد بالا... و من پشت در ساختمون نگاه میکردم ودرو قفل کردم که بیدار شدم.
خیر ان شالله.
مادر بسکویت هام رو خیلی دوست داشت.
بهش نگاه کردم که چقد لاغرتر شده هرروز لاغرتر از سری قبل میشه
دوست ندارم پیرشدنش رو ببینم اما پیرشده.
هنوزم توی عمق چشمای سبز و زمردیش زنی رو میبینم
که عاشق اسب سفیدشه و دوست داره توی دشت و دمن بتازه
اما نه ازدواج رو دوست داره نه بچه داری رو...
به جبر زمان ومکان نشد دیگه دختر ایل بمونه وباید ازدواج میکرد.
یادش رفته صبونه پنیر نمیخورم اما یادشه چه مارک پنیری دوست دارم
رفته پنیر دانمارکی خریده آورده...
-------
دیروز موقع اومدن الف پیام داد من دو روز پیش عکس پروفایلمو تغییر داده بودم
یه عکس خوش و آب و رنگ گذاشتم با یه شومیز صورتی و سفید یه آرایش شاد
ولاک قرمز:)
میگه خدایی من کجا بودم ندیدم عکس تورو؟ میگه الان اینجام تو همین شهری که هستی...
گفتم ولی من رفتم دیدن مادر یعنی دارم میرم.
همون موقع هم داداش زنگ زده بود که رسیده و من حاضر باشم.
گفت منم دارم میرم دیدن مادرم داشت میرفت شیراز
دیگه یه سری مدارک ازم خواسته هیات مدیره سه شنبه جلسه دارن
گفت مدارک و رزومه تورو هم خواستن
منم مدارکمو فرستادم براش.
اما رزومه ام رو باید اپدیت کنم.